ای بهمه تن گناه کرده، مکن ریش
هست سزای عقوبت همه تن، ریش
دل بسک اندر شکن چو کشن برآمد
بیش زناخن بردی در مشکن ریش
ریش فرومان و پیر کودک خود باش
رخنه مکن ناخنان خویش و مکن ریش
ریش بمان تا کلان شود بتمامی
. . . ر خوری پیش سینه باز فکن ریش
شرم نکردی که مرد برنا گشتی
راز روی . . . ر، میکنی ز ذقن ریش
ریش برآورده، . . . ر نتوان خورد
با تو ازینگونه هیچ گفت سخن ریش؟
از تو کلانتر، هزار کس را گادم
تیر سر . . . ر انگشت مجن ریش
. . . ن کلان ترا نگردد کاسد
رونق بازار، با دوازده من ریش
ریش مکن تیر ماه، تا بهاران
همچو گیاورد بد روی بمسن ریش
فصل بهاران بوقت داری زنهار
باز نداری ز جای ریدن من ریش
. . . ن من آن ریش ریش کرده زنخدان
برمکن ای . . . ر خواره مادر وزن ریش
بر زنخت باد کفچه، کفچه . . . رم
سرد لقائی بمان و کفچه مزن ریش
این به همان وزن و قافیه است که گفتم
تاختن آورد بر بتان ختن، ریش