بچشم عاشقان آید سرین گردگلرنگش
زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش
صفات . . . ن آن کودک چگویم خود، که آن کودک
همه . . . نست و . . . ن و . . . ن زپایش تا شتا لنگش
ندانم تا چه خواهد شد بسال بیست کاندر ده
نگوید آخ، اگر تا . . . یه بفشارد خر غنگش
شنیداست از کسی، کز سنگ سیم آید همی بیرون
ز بهر سیم ورزیدن خوش آمد بوق چون سنگش