کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

    آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

    گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی

    آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

    مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا

    ناله هائی است در این کلبه احزان که مپرس

    سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر

    منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

    گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود

    آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

    عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم

    که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس

    بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز

    که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

    این که پرواز گرفته است همای شوقم

    به هواداری سرویست خرامان که مپرس

    دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید

    آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

    شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر

    که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha