کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به نزد بحر دیری دید مینا

    کشیشی چون پیر چون کیوان در آنجا

    شد آن خورشید رخ در دیر کیوان

    ازو پرشسد حال چرخ گردان

    جوابش و داد و گفت احوال گردون

    نداند کس به جز دانای بی‌چون

    اگر خواهی خلاص از موج دریا

    چو ما باید کناری جستن از ما

    گهر جویی؟ بیا در ما سفر کن

    امان خواهی؟ ز بحر ما حذر کن

    دگر پرسید: «ای پیر خردمند

    مرا اندر تجارت ده یکی پند

    بگو تا مایه خود زین بضاعت

    چه سازم در جهان؟» گفتا: «قناعت

    قناعت کن کز آن با بست شد باز

    که کرد اندر هوای آز پرواز

    از آن سلطان مرغان گشت عنفا

    که در قاف قناعت کرد ماوا

    طلب کن عین عزت را از آن قاف

    که هست این عین را منبع بر آن قاف

    تو وقتی سر عنقا را بدانی

    که عنقا را به کلی باز خوانی»

    سیم نوبت سرشک از دیده بارید

    چو گردون از غم گردون بنالید

    که: «مهر آسمان با ما به کین است

    فلک دایم به قصدم در کمین است

    جهان را حوادث می‌گشاید

    فلک نقش مخالف می‌نماید»

    ملک را در دو بیت آن پیر بخرد

    جواب خوب موزون داد و تن زد:

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha