سلمان ساوجی
جمشید و خورشید
بخش ۲۸ - در دیر راهب: به نزد بحر دیری دید مینا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به نزد بحر دیری دید مینا کشیشی چون پیر چون کیوان در آنجا شد آن خورشید رخ در دیر کیوان ازو پرشسد حال چرخ گردان جوابش و داد و گفت احوال گردون نداند کس به جز دانای بی چون اگر خواهی خلاص از موج دریا چو ما باید کناری جستن از ما گهر جویی؟ بیا در ما سفر کن امان خواهی؟ ز بحر ما حذر کن دگر پرسید: «ای پیر خردمند مرا اندر تجارت ده یکی پند بگو تا مایه خود زین بضاعت چه سازم در جهان؟» گفتا: «قناعت قناعت کن کز آن با بست شد باز که کرد اندر هوای آز پرواز از آن سلطان مرغان گشت عنفا که در قاف قناعت کرد ماوا طلب کن عین عزت را از آن قاف که هست این عین را منبع بر آن قاف تو وقتی سر عنقا را بدانی که عنقا را به کلی باز خوانی» سیم نوبت سرشک از دیده بارید چو گردون از غم گردون بنالید که: «مهر آسمان با ما به کین است فلک دایم به قصدم در کمین است جهان را حوادث می گشاید فلک نقش مخالف می نماید» ملک را در دو بیت آن پیر بخرد جواب خوب موزون داد و تن زد: سلمان ساوجی