می دمد از لاله ها هر دم فشارِ خونِ دشت
این زمان جاریست در اعضای صحرا لاله خون
می تپد از بادها نبضِ بهارِ بی غبار
مرچکد از دستهای لاله چینها لاله خون
گَلَه های آبشاران می زند در دره دُم
اسبهای آبشارانند یال افشان و مست
توده و تیت 1 بر مثال مالِ سرهُوی 2 است جود
برگ گندم می چرد از پُشته های دور دست
می دهند از پُشتِ انبوهِ درختان بی کلام
صحبتِ پارینۀ خود را سفیداران دوام
صحبتی پُر از لَپِشها 3 و لَپِشها صحبتی
صحبتی پُر از تپشها و تپشها صحبتی
ز تَکِ شب کورکِ 4 چترت برآ خوشروی من
این زمان می ریزد از رگهای باران اعشق و آب
از هزاران قطره هایش چشمها واکرده است
از برای دیدنِ گیسوی تو باران ناب
در بیاض گردنت زنجیر باران بهار
گردنِ یاران بگیر همچون کمانِ رنگه ای 5
چون پرنده در هوا با بالِ ابرویت بپر
بسکه تو مشق بلند ابرو پرانی کرده ای
از تکِ شب کورک چترت برآ خوشر وی من
غنچه ها سرخیده همچون غنچۀ ناخونِ تو
در جهان غیر ازکمانِ رنگه همرنگِ تو نیست
نیست در دنیا چو لا لستان کسی همخونِ تو
از تو جانان عذر می پرصم که از عشقِ تو دوش
خوانده ام همچون خنکخور شاعری شعرِ خنک
هم سخن می لر زید از تبلرزه، هم اعضای من
من سخن را در زمستان جامه پوشاندم تنک
دوش کمتر می نمود تاجِ خروسِ آفتاب
روز و شب بُد نابرابر در عروضِ آفتاب
دیده این را سطرهای نابرابر ساختم
سطرها را همچو هیزم پاره ها چیدم به هم
روز وشب را آسمان اکنون برابرکرده است
سطرها را من برابر می کنم با روز و شب
کشته وار از پوست بیرون می شوم در وصفِ تو
تا شکافد پوستها را لذّتِ شعر و ادب
این زمان چوب و قلمچوب است در نشو نما
این زمان چوب و قلمچوب است شبنم ریز و نم
نم- نم حرف و هجا می ریزد از چوبِ قلم
شبنمِ حرف و هجا می ریزد از چوب قلم
از تک شب کورک چترت برآ خوشروی من
در قلمچوبِ من و در چوب نوروز آمده
صدقۀ حُسنِ گلو سوز تو و قر بانِ تو
درگلویم لقمۀ شعرِگلوسوز آمده
******
1 تیت : پریشان
2 سرهُوی : سرباز
3 لپش : لرزیش
4 شب کورک : سیاه
5 رنگه ای : رنگین کمان