پُشت گردان مانده بر صحراییان تا حال
همچنان »اسماعیل سامانیان « تا حال
مانده از مشت کلوخش مشتها تا حال
گوییا می ترسد از بی پشتها تا حال
کشتلش 1 راکنده کشتل کنده ها
بر تنش نی رُسته است از نیزه ها
نی به جای نیزۀ آغوز 2 و قرلیق 3
تخته پشتش تخته پشت خلق تاجیک
سرگذشت بی امانی ابتر و افشرده اش کرده
با دو باران سخت آغاریده 4 و افسرده اش کرده
بس کشاکش پوده اش 5 کرده
کشمکشها سوده اش کرده
بنگر، این دیوار لنگر رشته ای گردیده آخر
در پلشک6 چشم سوزن چشمها گنجیده آخر ...
با ستایش می برم کف
لحظه ای بر دوش دیوار بخارا
چون بر دوش خلق
می نهم لب بر لب ترقیش 7 دیوار بخارا
چون بر لبِ خاموش خلق
مانده از عصرِ میانه 8 با میان خمزده
در سر راه کلان کوچیان خمزده
حال دیوارش اگر اینست
وای اُستو نمُهرۀ تاجیک
چون نشکست؟
گله های کوچیانِ بادها تازیده بر آن
کوچیان زلزله هایش کرده ویران
ازکلوخش دیدم، اما مُشتها بسیار
پشتیبانی می کند، گویی تو، از همپشتها تا حال ...
با نوازش می برم دست
لحظه ای برکتف و بر پهلوی دیوار بخارا
چون بر کتف و بر پهلوی خلت
می نهم سر بر سر زانوی دیوار بخارا
چون بر سرِ زانوی خلت
*******
1 کشتل : گریبان
2 آغوز : اسم قوم
3 قرلیق : اسم قوم
4 آغاریده : زه کشیده
5 پوده : چوب پوسیده
6 پلشک : پلک
7 ترقیش : راغ ، رخنه
8 عصرمیانه : قرن وسطا