او مانده خاکساری خود را به خاکها
بر شد به بادها ...
از چنگ وگردِ ماکه به مویش نشسته بود
بر دست و پا وگوش وگُلویش نشسته بود
افشاند دست و پا و تکانیدگوش و هوش
از ما نه گرد بُرد
نی خاطراتِ خوش
از او تو بد مگوکه زمین می برد خبر
بد را همیشه می شنود مُرده پیشتر
از او تو بد مگوکه در این رهگذارها
او مانده خاکساری خود را به خاکها
بادی به جای داد یکی می وزد از او
این خاکِ خاکساری ترا کور می کند
از آن قلمکشان که بشد عمر شان اخیر
با سکته های دل
آیا همان نبودکه بی سکته می نوشت؟
آیا از آن نمُردکه بی سکته می نوشت؟
دستی بروی دل
دستی به دستخط
افتاد این ستارۀ سوزان کشیده خط
افتاد از میانه چو دندانِ معرفت
او راگرفت پُشتۀ »سرآسیا 2« به پُشت
از بعد سکته اش
از پشت خویش رستم خاکش نمی نهد
تا روزِ بازخواست چو فرزند کشته اش
******
شاد روان جمعه آدینه ( 1930 - 1982 ) به علت واقعگرایی در رمان گذشت ایام مورد فشار
شدید از جانب حکومت کمونیستی قرارگرفت
2 گورستان در دوشنبه شهر