کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

    درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

    بی‌خانمان که هیچ ندارد به جز خدای

    او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

    مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست

    چندان که می‌رود همه ملک خدای اوست

    آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی

    بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست

    کوتاه دیدگان همه راحت طلب کنند

    عارف بلا که راحت او در بلای اوست

    عاشق که بر مشاهدهٔ دوست دست یافت

    در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست

    بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست

    این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست

    هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد

    گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست

    از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

    سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha