کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی

    نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی

    هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود

    تو چه یاری که چو دیگ از غم دل جوش کنی

    علم از دوش بنه ور عسلی فرماید

    شرط آزادگی آنست که بر دوش کنی

    راه دانا دگر و مذهب عاشق دگرست

    ای خردمند که عیب من مدهوش کنی

    شاهد آنوقت بیاید که تو حاضر گردی

    مطرب آنگاه بگوید که تو خاموش کنی

    سر تشنیع نداری طلب یار مکن

    مگست نیش زند چون طلب نوش کنی

    پای در سلسله باید که همان لذت عشق

    در تو باشد که گرش دست در آغوش کنی

    مرد باید که نظر بر ملخ و مور کند

    آن تأمل که تو در زلف و بناگوش کنی

    تا چه شکلی تو در آیینه همان خواهی دید

    شاهد آیینهٔ تست ار نظر هوش کنی

    سخن معرفت از حلقهٔ درویشان پرس

    سعدیا شاید ازین حلقه که در گوش کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha