به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ورود / ثبت نام
ورود به گنجینه فارسی
کاربر جدید هستید ؟
ثبت نام
سفارش های من
پرداختی های من
پیام های من
تغییر کلمه عبور
خروج
صفحه اصلی
ایران بزرگ
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
همه سخنوران
ابن سینا | شیخ الرئیس
ابن یمین
ابوالحسن فراهانی
ابوالفرج رونی
ابوالقاسم فردوسی
ابوسعید ابوالخیر
ابولقاسم لاهوتی
ابومنصور دقیقی
ابومنصور معمری
اثیر اخسیکتی
ادیب صابر ترمذی
آذر بیگدلی
ازرقی هروی
استاد رودکی
اسدی توسی
اسیر شهرستانی
اسیری لاهیجی
آشفته شیرازی
اشو زرتشت
افسر کرمانی
افسرالملوک عاملی
اقبال لاهوری
الهامی کرمانشاهی
امام غزالی
امامی هروی
امیر حسینی غوری
امیر خسرو دهلوی
امیر معزی
امیرشاهی سبزواری
انوری ابیوردی
اهلی شیرازی
اوحدالدین کرمانی
اوحدی مراغه ای
ایرانشاه
ایرج میرزا
بابا افضل کاشی
بابا طاهر
بارق شفیعی
بازار صابر
بدیع بلخی
بلند اقبال
بیدل دهلوی
بیرنگ کوهدامنی
بیهقی
پروین اعتصامی
پوریای ولی
ترکی شیرازی
تیمورشاه درانی
جامی هروی
جلال عضد یزدی
جمال الدین اصفهانی
جهان ملک خاتون
جویا تبریزی
جیحون یزدی
چاندرا بهان برهمن
حاجب شیرازی
حافظ شیرازی
حزین لاهیجی
حِسام خوسفی
حسن غزنوی
حسین خوارزمی
حسین کنگرتی
حکیم سبزواری
حکیم سنایی غزنوی
حکیم عمر خیام
حکیم ناصر خسرو
حکیم نزاری قهستانی
حکیم نظامی گنجوی
حمیدالدین بلخی
حیدر شیرازی
حیدری وجودی
خاقانی شروانی
خالد نقشبندی
خلیل الله خلیلی
خواجه عبدالله
خواجه نصیرالدین توسی
خواجوی کرمانی
خیالی بخاری
داوی پریشان
دهقان کابلی
رابعه بلخی
رحیم خان خانان
رشحه اصفهانی
رضا مایل هروی
رضاقلی هدایت
رضیالدین آرتیمانی
رفیق اصفهانی
رهی معیری
زرتشت بهرام پژدو
سحاب اصفهانی
سراج قمری
سراینده فرامرز نامه
سرمد کاشانی
سعدالدین وراوینی
سعدی شیرازی
سعیدا یزدی
سلطان باهو
سلطان محمود
سلطان ولد
سلمان ساوجی
سلیم تهرانی
سلیمان لایق
سلیمی جرونی
سوزنی سمرقندی
سیدای نَسَفی
سیف فرغانی
شاه نعمت الله
شاهدی
شرف الدین بخاری
شمس مغربی
شهابالدین سُهرِوَردی
شهرزاد | هزار و یک شب
شهریار
شوکت بخاری
شیخ بهایی
شیخ فخرالدین عراقی
صابر همدانی
صامت بروجردی
صائب تبریزی
صغیر اصفهانی
صفای اصفهانی
صفی علیشاه
صوفی محمد هروی
ضیاءالدین نَخشَبی
طاهره زرین تاج
طبیب اصفهانی
طغرای مشهدی
طغرل احراری
ظهیر فاریابی
ظهیری سمرقندی
عارف قزوینی
عبادی مروزی
عباس صبوحی
عبدالحق بیتات
عبدالقادر گیلانی
عبدالواسع جبلی
عبید زاکانی
عرفی شیرازی
عروضی سمرقندی
عسجدی مروزی
عشقری
عطار تونی
عطار نیشابوری
علی شیر نوایی
عمادالدین نسیمی
عمان سامانی
عمعق بخاری
عنصرالمعالی کیکاووس
عنصری بلخی
عینالقضات همدانی
عیوقی
غالب دهلوی
غبار همدانی
فایز دشتی
فخر الدین اسعد گرگانی
فرخی سیستانی
فرخی یزدی
فرزانه خجندی
فروغی بسطامی
فصیحی هروی
فضولی بغدادی
فغانی شیرازی
فلکی شروانی
فیاض لاهیجی
فیض کاشانی
قاسم انوار
قانعی توسی
قائم مقام فراهانی
قدسی مشهدی
قرآن به فارسی
قصاب کاشانی
قطران تبریزی
قهار عاصی
قوامی رازی
قیصر امین پور
کارو
کسایی مروزی
کلیم کاشانی
کمال الدین اصفهانی
کمال الدین خجندی
کوهی
گل نظر کلدی
گلرخسار صفی اوا
گورو گوبیند سینگ
لایق شیرعلی
لبیبی
مجد همگر
مجیرالدین بیلقانی
محتشم کاشانی
محقق ترمذی
محمد بن منور
محمد كوسج
محمود شبستری
محیط قمی
محیی الدین ابن عربی
مختاری غزنوی
مخفی بدخشی
مسعود سعد سلمان
مشتاق اصفهانی
ملا احمد نراقی
ملا مسیح پانی پتی
منوچهری دامغانی
مهستی گنجوی
مولانا بلخی
مولانا ناصر بخاری
مومن قناعت
میرداماد
میرزا آقاخان کرمانی
میرزا حبیب خراسانی
میرزا قاآنی
میرزاده عشقی
میلی مهشدی هروی
نجم الدین رازی
نصرالله منشی
نصیر جهرمی
نظام قاری
نظیری نیشابوری
نعیم فراشری آلبانیایی
نورعلی شاه
نوعی خبوشانی
نیر تبریزی
هاتف اصفهانی
هلالی جغتایی
همام تبریزی
هوشنگ ابتهاج
واعظ قزوینی
وحدت کرمانشاهی
وحشی باقفی
وحید قزوینی
وطواط بلخی
وفایی شوشتری
وفایی مهابادی
همه آثار
منوی دسترسی
صفحه اصلی
پیام های من
ایران
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
پشتیبانی مالی از شاعر یا کتاب
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
ورود به صفحه کاربری
تماس با ما
درباره ما
صفحه اصلی
کتابخانه دیجیتال
کتابخانه دیجیتال
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
اقبال لاهوری
اقبال لاهوری
پیام مشرق
855
پیشکش به حضور اعلیحضرت امیرامان الله خان فرمانروای دولت مستقلهٔ افغانستان خلد الله ملکه و اجلاله: ای امیر کامگار ای شهریار
شهید ناز او بزم وجود است : شهید ناز او بزم وجود است
دل من روشن از سوز درون است : دل من روشن از سوز درون است
به باغان باد فروردین دهد عشق : به باغان باد فروردین دهد عشق
عقابان را بهای کم نهد عشق : عقابان را بهای کم نهد عشق
ببرگ لاله رنگ آمیزی عشق : ببرگ لاله رنگ آمیزی عشق
نه هر کس از محبت مایه دار است : نه هر کس از محبت مایه دار است
درین گلشن پریشان مثل بویم : درین گلشن پریشان مثل بویم
جهان مشت گل و دل حاصل اوست : جهان مشت گل و دل حاصل اوست
سحر می گفت بلبل باغبان را : سحر می گفت بلبل باغبان را
جهان ما که نابود است بودش : جهان ما که نابود است بودش
نوای عشق را ساز است آدم : نوای عشق را ساز است آدم
نه من انجام و نی آغاز جویم : نه من انجام و نی آغاز جویم
دلا نارائی پروانه تا کی : دلا نارائی پروانه تا کی
تنی پیدا کن از مشت غباری : تنی پیدا کن از مشت غباری
ز آب و گل خدا خوش پیکری ساخت : ز آب و گل خدا خوش پیکری ساخت
به یزدان روز محشر برهمن گفت : به یزدان روز محشر برهمن گفت
گذشتی تیز گام ای اختر صبح : گذشتی تیز گام ای اختر صبح
تهی از های و هو میخانه بودی : تهی از های و هو میخانه بودی
ترا ای تازه پرواز آفریدند : ترا ای تازه پرواز آفریدند
چه لذت یارب اندر هست و بود است : چه لذت یارب اندر هست و بود است
شنیدم در عدم پروانه میگفت : شنیدم در عدم پروانه میگفت
مسلمانان مرا حرفی است در دل : مسلمانان مرا حرفی است در دل
بکویش ره سپاری ای دل ایدل : بکویش ره سپاری ای دل ایدل
رهی در سینهٔ انجم گشائی : رهی در سینهٔ انجم گشائی
سحر در شاخسار بوستانی : سحر در شاخسار بوستانی
ترا یک نکتهٔ سر بسته گویم : ترا یک نکتهٔ سر بسته گویم
بهل افسانهٔ آن پا چراغی : بهل افسانهٔ آن پا چراغی
ترا از خویشتن بیگانه سازد : ترا از خویشتن بیگانه سازد
زیان بینی ز سیر بوستانم : زیان بینی ز سیر بوستانم
برون از ورطهٔ بود و عدم شو : برون از ورطهٔ بود و عدم شو
ز مرغان چمن نا آشنایم : ز مرغان چمن نا آشنایم
جهان یارب چه خوش هنگامه دارد : جهان یارب چه خوش هنگامه دارد
سکندر با خضر خوش نکته ئی گفت : سکندر با خضر خوش نکته ئی گفت
سریر کیقباد ، اکلیل جم خاک : سریر کیقباد ، اکلیل جم خاک
اگر در مشت خاک تو نهادند : اگر در مشت خاک تو نهادند
دمادم نقش های تازه ریزد : دمادم نقش های تازه ریزد
چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد : چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد
چه میپرسی میان سینه دل چیست : چه میپرسی میان سینه دل چیست
خرد گفت او بچشم اندر نگنجد : خرد گفت او بچشم اندر نگنجد
کنشت و مسجد و بتخانه و دیر : کنشت و مسجد و بتخانه و دیر
نه پیوستم درین بستان سرا دل : نه پیوستم درین بستان سرا دل
به خود باز آورد رند کهن را : به خود باز آورد رند کهن را
سفالم را می او جام جم کرد : سفالم را می او جام جم کرد
خرد زنجیری امروز و دوش است : خرد زنجیری امروز و دوش است
خرد اندر سر هر کس نهادند : خرد اندر سر هر کس نهادند
گدای جلوه رفتی بر سر طور : گدای جلوه رفتی بر سر طور
بگو جبریل را از من پیامی : بگو جبریل را از من پیامی
همای علم تا افتد بدامت : همای علم تا افتد بدامت
خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت : خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت
دلت می لرزد از اندیشهٔ مرگ : دلت می لرزد از اندیشهٔ مرگ
ز پیوند تن و جانم چه پرسی : ز پیوند تن و جانم چه پرسی
مرا فرمود پیر نکته دانی : مرا فرمود پیر نکته دانی
ز رازی معنی قرآن چه پرسی؟ : ز رازی معنی قرآن چه پرسی
من از بود و نبود خود خموشم : من از بود و نبود خود خموشم
ز من با شاعر رنگین بیان گوی : ز من با شاعر رنگین بیان گوی
ز خوب و زشت تو ناآشنایم : ز خوب و زشت تو ناآشنایم
تو ای شیخ حرم شاید ندانی : تو ای شیخ حرم شاید ندانی
چو تاب از خود بگیرد قطرهٔ آب : چو تاب از خود بگیرد قطرهٔ آب
من ای دانشوران در پیچ و تابم : من ای دانشوران در پیچ و تابم
میارا بزم بر ساحل که آنجا : میارا بزم بر ساحل که آنجا
سراپا معنی سر بسته ام من : سراپا معنی سر بسته ام من
سراپا معنی سر بسته ام من : سراپا معنی سر بسته ام من
مگو از مدعای زندگانی : مگو از مدعای زندگانی
اگر کردی نگه بر پارهٔ سنگ : اگر کردی نگه بر پارهٔ سنگ
وفا ناآشنا بیگانه خو بود : وفا ناآشنا بیگانه خو بود
مپرس از عشق و از نیرنگی عشق : مپرس از عشق و از نیرنگی عشق
مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر : مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر
مرا روزی گل افسرده ئی گفت : مرا روزی گل افسرده ئی گفت
جهان ما که پایانی ندارد : جهان ما که پایانی ندارد
به مرغان چمن همداستانم : به مرغان چمن همداستانم
نماید آنچه هست این وادی گل : نماید آنچه هست این وادی گل
تو خورشیدی و من سیارهٔ تو : تو خورشیدی و من سیارهٔ تو
خیال او درون دیده خوشتر : خیال او درون دیده خوشتر
دماغم کافر زنار دار است : دماغم کافر زنار دار است
صنوبر بندهٔ آزادهٔ او : صنوبر بندهٔ آزادهٔ او
ز انجم تا به انجم صد جهان بود : ز انجم تا به انجم صد جهان بود
بپای خود مزن زنجیر تقدیر : بپای خود مزن زنجیر تقدیر
دل من در طلسم خود اسیر است : دل من در طلسم خود اسیر است
نوا در ساز جان از زخمهٔ تو : نوا در ساز جان از زخمهٔ تو
نفس آشفته موجی از یم اوست : نفس آشفته موجی از یم اوست
ترا درد یکی در سینه پیچید : ترا درد یکی در سینه پیچید
کرا جوئی چرا در پیچ و تابی : کرا جوئی چرا در پیچ و تابی
تو ای کودک منش خود را ادب کن : تو ای کودک منش خود را ادب کن
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم : نه افغانیم و نی ترک و تتاریم
نهان در سینهٔ ما عالمی هست : نهان در سینهٔ ما عالمی هست
دل من ای دل من ایدل من : دل من ای دل من ایدل من
چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست : چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست
کسی کو درد پنهانی ندارد : کسی کو درد پنهانی ندارد
چه پرسی از کجایم چیستم من ؟ : چه پرسی از کجایم چیستم من
به چندین جلوه در زیر نقابی : به چندین جلوه در زیر نقابی
دل از منزل تهی کن پا بره دار : دل از منزل تهی کن پا بره دار
بیا ای عشق ای رمز دل ما : بیا ای عشق ای رمز دل ما
سخن درد و غم آرد ، درد و غم به : سخن درد و غم آرد ، درد و غم به
نه من بر مرکب ختلی سوارم : نه من بر مرکب ختلی سوارم
کمال زندگی خواهی بیاموز : کمال زندگی خواهی بیاموز
تو میگوئی که آدم خاکزاد است : تو میگوئی که آدم خاکزاد است
دل بیباک را ضرغام رنگ است : دل بیباک را ضرغام رنگ است
ندانم باده ام یا ساغرم من : ندانم باده ام یا ساغرم من
تو گوئی طایر ما زیر دام است : تو گوئی طایر ما زیر دام است
چسان زاید تمنا در دل ما : چسان زاید تمنا در دل ما
چو در جنت خرامیدم پس از مرگ : چو در جنت خرامیدم پس از مرگ
جهان ما که جز انگاره ئی نیست : جهان ما که جز انگاره ئی نیست
چسان ای آفتاب آسمان گرد : چسان ای آفتاب آسمان گرد
تراش از تیشهٔ خود جادهٔ خویش : تراش از تیشهٔ خود جادهٔ خویش
بمنزل رهرو دل در نسازد : بمنزل رهرو دل در نسازد
بیا با شاهد فطرت نظر باز : بیا با شاهد فطرت نظر باز
میان آب و گل خلوت گزیدم : میان آب و گل خلوت گزیدم
ز آغاز خودی کس را خبر نیست : ز آغاز خودی کس را خبر نیست
دلا رمز حیات از غنچه دریاب : دلا رمز حیات از غنچه دریاب
فروغ او به بزم باغ و راغ است : فروغ او به بزم باغ و راغ است
ز خاک نرگسستان غنچه ئی رست : ز خاک نرگسستان غنچه ئی رست
جهان کز خود ندارد دستگاهی : جهان کز خود ندارد دستگاهی
دل من رازدان جسم و جان است : دل من رازدان جسم و جان است
گل رعنا چو من در مشکلی هست : گل رعنا چو من در مشکلی هست
مزاج لالهٔ خود رو شناسم : مزاج لالهٔ خود رو شناسم
جهان یک نغمه زار آرزوئی : جهان یک نغمه زار آرزوئی
دل من بی قرار آرزوئی : دل من بی قرار آرزوئی
دل من بی قرار آرزوئی : دل من بی قرار آرزوئی
دوام ما ز سوز ناتمام است : دوام ما ز سوز ناتمام است
مرنج از برهمن ای واعظ شهر : مرنج از برهمن ای واعظ شهر
حکیمان گرچه صد پیکر شکستند : حکیمان گرچه صد پیکر شکستند
جهانها روید از مشت گل من : جهانها روید از مشت گل من
هزاران سال با فطرت نشستم : هزاران سال با فطرت نشستم
به پهنای ازل پر می گشودم : به پهنای ازل پر می گشودم
درونم جلوهٔ افکار این چیست؟ : درونم جلوهٔ افکار این چیست
بخود نازم گدای بی نیازم : بخود نازم گدای بی نیازم
اگر آگاهی از کیف و کم خویش : اگر آگاهی از کیف و کم خویش
چه غم داری ، حیات دل ز دم نیست : چه غم داری ، حیات دل ز دم نیست
تو ای دل تا نشینی در کنارم : تو ای دل تا نشینی در کنارم
ز من گو صوفیان با صفا را : ز من گو صوفیان با صفا را
چو نرگس این چمن نادیده مگذر : چو نرگس این چمن نادیده مگذر
تراشیدم صنم بر صورت خویش : تراشیدم صنم بر صورت خویش
به شبنم غنچهٔ نورسته می گفت : به شبنم غنچهٔ نورسته می گفت
زمین را رازدان آسمان گیر : زمین را رازدان آسمان گیر
ضمیر ین فکان غیر از تو کس نیست : ضمیر ین فکان غیر از تو کس نیست
زمین خاک در میخانهٔ ما : زمین خاک در میخانهٔ ما
سکندر رفت و شمشیر و علم رفت : سکندر رفت و شمشیر و علم رفت
ربودی دل ز چاک سینهٔ من : ربودی دل ز چاک سینهٔ من
ز پیش من جهان رنگ و بو رفت : ز پیش من جهان رنگ و بو رفت
مرا از پردهٔ ساز آگهی نیست : مرا از پردهٔ ساز آگهی نیست
نوا مستانه در محفل زدم من : نوا مستانه در محفل زدم من
عجم از نغمه های من جوان شد : عجم از نغمه های من جوان شد
عجم از نغمه ام آتش بجان است : عجم از نغمه ام آتش بجان است
ز جان بیقرار آتش گشادم : ز جان بیقرار آتش گشادم
مرا مثل نسیم آواره کردند : مرا مثل نسیم آواره کردند
خرد کرپاس را زرینه سازد : خرد کرپاس را زرینه سازد
ز شاخ آرزو بر خورده ام من : ز شاخ آرزو بر خورده ام من
خیالم کو گل از فردوس چیند : خیالم کو گل از فردوس چیند
عجم بحریست ناپیدا کناری : عجم بحریست ناپیدا کناری
مگو کار جهان نااستوار است : مگو کار جهان نااستوار است
رمیدی از خداوندان افرنگ : رمیدی از خداوندان افرنگ
قبای زندگانی چاک تا کی : قبای زندگانی چاک تا کی
میان لاله و گل آشیان گیر : میان لاله و گل آشیان گیر
بجان من که جان نقش تن انگیخت : بجان من که جان نقش تن انگیخت
به گوشم آمد از خاک مزاری : به گوشم آمد از خاک مزاری
مشو نومید ازین مشت غباری : مشو نومید ازین مشت غباری
جهان رنگ و بو فهمیدنی هست : جهان رنگ و بو فهمیدنی هست
تو می گوئی که من هستم خدا نیست : تو می گوئی که من هستم خدا نیست
بساطم خالی از مرغ کباب است : بساطم خالی از مرغ کباب است
رگ مسلم ز سوز من تپید است : رگ مسلم ز سوز من تپید است
بحرف اندر نگیری لامکانرا : بحرف اندر نگیری لامکانرا
بهر دل عشق رنگ تازه بر کرد : بهر دل عشق رنگ تازه بر کرد
هنوز از بند آب و گل نرستی : هنوز از بند آب و گل نرستی
مرا ذوق سخن خون در جگر کرد : مرا ذوق سخن خون در جگر کرد
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد : گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
گل نخستین : هنوز همنفسی در چمن نمی بینم
دعا : ایکه از خمخانه فطرت بجامم ریختی
هلال عید : نتوان ز چشم شوق رمید ای هلال عید
تسخیر فطرت: میلاد آدم
بوی گل : حوری به کنج گلشن جنت تپید و گفت
نوای وقت : خورشید بدامانم انجم به گریبانم
فصل بهار: خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار
حیات جاوید: گمان مبر که بپایان رسید کار مغان
افکار انجم: شنیدم کوکبی با کوکبی گفت
زندگی: شبی زار نالید ابر بهار
محاورهٔ علم و عشق: علم:
سرود انجم: هستی ما نظام ما
نسیم صبح : ز روی بحر و سر کوهسار می آیم
پند باز با بچهٔ خویش : تو دانی که بازان ز یک جوهرند
کرم کتابی : شنیدم شبی در کتب خانهٔ من
کبر و ناز : یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت
لاله : آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق
حکمت و شعر : بوعلی اندر غبار ناقه گم
کرمک شبتاب : یک ذره بی مایه متاع نفس اندوخت
حقیقت : عقاب دوربین جوئینه را گفت
حدی : نغمهٔ ساربان حجاز
قطرهٔ آب : مرا معنی تازه ئی مدعاست
محاورهٔ ما بین خدا و انسان : خدا
ساقی نامه - در نشاط باغ کشمیر نوشته شد: خوشا روزگاری خوشا نوبهاری
شاهین و ماهی : ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ئی گفت
کرمک شبتاب : شنیدم کرمک شبتاب می گفت
تنهائی : به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی
شبنم : گفتند فرود آی ز اوج مه و پرویز
عشق : فکرم چو به جستجو قدم زد
اگر خواهی حیات اندر خطر زی : غزالی با غزالی درد دل گفت
جهان عمل : هست این میکده و دعوت عام است اینجا
زندگی : پرسیدم از بلند نگاهی حیات چیست
حکمت فرنگ : شنیدم که در پارس مرد گزین
حور وشاعر در جواب نظم گوته موسوم به حور و شاعر : حور:
زندگی و عمل در جواب هاینه موسوم به «سؤالات»: ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
الملک ﷲ : طارق چو بر کناررهٔ اندلس سفینه سوخت
جوی آب : بنگر که جوی آب چه مستانه میرود
نامهٔ عالمگیر (به یکی از فرزندانش که دعای مرگ پدر میکرد): ندانی که یزدان دیرینه بود
بهشت : کجا این روزگاری شیشه بازی
کشمیر : رخت به کاشمر گشا کوه و تل و دمن نگر
عشق : عقلی که جهان سوزد یک جلوهٔ بیباکش
بندگی : دوش در میکده ترسا بچه باده فروش
غلامی : آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
چیستان شمشیر : آن سخت کوش چیست که گیرد ز سنگ آب
جمهوریت : متاع معنی بیگانه از دون فطرتان جوئی
به مبلغ اسلام در فرنگستان : زمانه باز برافروخت آتش نمرود
غنی کشمیری : غنی آن سخنگوی بلبل صفیر
خطاب به مصطفی کمال پاشا ایده الله: جولائی
طیاره : سر شاخ گل طایری یک سحر
عشق : آن حرف دلفروز که راز هست و راز نیست
تهذیب : انسان که رخ ز غازهٔ تهذیب بر فروخت
بهار تا به گلستان کشید بزم سرود : بهار تا به گلستان کشید بزم سرود
حلقه بستند سر تربت من نوحه کران : حلقه بستند سر تربت من نوحه کران
می تراشد فکر ما هر دم خداوندی دگر : می تراشد فکر ما هر دم خداوندی دگر
مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است : مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
به این بهانه درین بزم محرمی جویم : به این بهانه درین بزم محرمی جویم
خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را : خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی : به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
بیا که ساقی گلچهره دست بر چنگ است : بیا که ساقی گلچهره دست بر چنگ است
صورت نپرستم من بتخانه شکستم من : صورت نپرستم من بتخانه شکستم من
هوای فرودین در گلستان میخانه میسازد : هوای فرودین در گلستان میخانه میسازد
از ما بگو سلامی آن ترک تند خو را : از ما بگو سلامی آن ترک تند خو را
آشنا هر خار را از قصهٔ ما ساختی : آشنا هر خار را از قصهٔ ما ساختی
خوش آنکه رخت خرد را به شعلهای می سوخت : خوش آنکه رخت خرد را به شعلهای می سوخت
بیار باده که گردون بکام ما گردید : بیار باده که گردون بکام ما گردید
تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست : تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست
دانهٔ سبحه به زنار کشیدن آموز : دانهٔ سبحه به زنار کشیدن آموز
ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست : ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست
موج را از سینهٔ دریا گسستن میتوان : موج را از سینهٔ دریا گسستن میتوان
صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی : صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی
باز به سرمه تاب ده چشم کرشمه زای را : باز به سرمه تاب ده چشم کرشمه زای را
فریب کشمکش عقل دیدنی دارد : فریب کشمکش عقل دیدنی دارد
حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم : حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است : به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است
فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه : فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه
بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان : بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان
این گنبد مینائی این پستی و بالائی : این گنبد مینائی این پستی و بالائی
به یکی از صوفیه نوشته شد : هوس منزل لیلی نه تو داری و نه من
دلیل منزل شوقم به دامنم آویز : دلیل منزل شوقم به دامنم آویز
در جهان دل ما دور قمر پیدا نیست : در جهان دل ما دور قمر پیدا نیست
گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست : گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست
سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است : سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است
سطوت از کوه ستانند و بکاهی بخشند : سطوت از کوه ستانند و بکاهی بخشند
نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می آئی : نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می آئی
تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد بسوز و گداز من : تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد بسوز و گداز من
مثل آئینه مشو محو جمال دگران : مثل آئینه مشو محو جمال دگران
جهان عشق نه میری نه سروری داند : جهان عشق نه میری نه سروری داند
خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست : خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست
بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است : بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است
خاکیم و تند سیر مثال ستاره ایم : خاکیم و تند سیر مثال ستاره ایم
عرب از سر شک خونم همه لاله زار بادا : عرب از سر شک خونم همه لاله زار بادا
نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی : نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی
سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست: سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست
اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست : اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست
شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من : شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من
بتان تازه تراشیده ئی دریغ از تو : بتان تازه تراشیده ئی دریغ از تو
پیام : از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ
جمعیت الاقوام : بر فتد تا روش رزم درین بزم کهن
شو پنهاور و نیچه : مرغی ز آشیانه به سیر چمن پرید
فلسفه و سیاست : فلسفی را با سیاست دان بیک میزان مسنج
صحبت رفتگان (در عالم بالا): تولستوی
نیچه : از سستی عناصر انسان دلش تپید
حکیم اینشتین : جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور
بایرن : مثال لاله و گل شعله از زمین روید
نیچه : گر نوا خواهی ز پیش او گریز
جلال و هگل : می گشودم شبی به ناخن فکر
پتوفی : نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی
محاوره ما بین حکیم فرانسوی اوگوست کنت و مرد مزدور : حکیم:
هگل : حکمتش معقول و با محسوس در خلوت نرفت
جلال و گوته : نکته دان المنی را در ارم
پیغام برگسن : تا بر تو آشکار شود راز زندگی
میخانهٔ فرنگ : یاد ایامی که بودم در خمستان فرنگ
موسیولینن و قیصر ولیم : موسیولینن
حکما: لاک:
شعرا : برونینگ:
خرابات فرنگ : دوش رفتم به تماشای خرابات فرنگ
خطاب به انگلستان : مشرقی باده چشیده است ز مینای فرنگ
قسمت نامهٔ سرمایه دار و مزدور : غوغای کارخانهٔ آهنگری ز من
نوای مزدور : ز مزد بندهٔ کرپاس پوش محنت کش
آزادی بحر: بطی می گفت بحر آزاد گردید
خرده (۱): میخورد هر ذره ما پیچ و تاب
خرده (۲): دردانه ادا شناس دریاست
خرده (۳): کلک را ناله از تهی مغزی است
خرده (۴): گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر
خرده (۵): سخنگو طفلک و برنا و پیر است
خرده (۶): چشم را بینائی افزاید سه چیز
خرده (۷): ای برادر من ترا از زندگی دادم نشان
خرده (۸): طاقت عفو در تو نیست اگر
خرده (۹): از نزاکتهای طبع موشکاف او مپرس
خرده (۱۰): در جهان مانند جوی کوهسار
خرده (۱۱): ایکه گل چیدی منال از نیش خار
خرده (۱۲): مزن وسمه بر ریش و ابروی خویش
خرده (۱۳): ندارد کار با دون همتان عشق
خرده (۱۴): نقد شاعر در خور بازار نیست
خرده (۱۵): چه خوش بودی اگر مرد نکویی
خرده (۱۶): منم که طوف حرم کرده ام بتی به کنار
×
پیام سیستم
×
یادآوری کلمه عبور
آدرس ایمیل :
*
*
×
×
ورود به سایت
ایمیل :
ایمیل را وارد نمایید
رمز عبور :
رمز عبور را وارد نمایید
مرا به خاطر بسپار
فراموشی رمز عبور
کد امنیتی را وارد نمایید
آمارگیر وبلاگ