کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شنیدم که در پارس مرد گزین

    ادا فهم رمز آشنا نکته بین

    بسی سختی از جان کنی دید و مرد

    بر آشفت و جان شکوه لبریز برد

    به نالش در آمد به یزدان پاک

    که دارم دلی از اجل چاک چاک

    کمالی ندارد به این یک فنی

    نداند فن تازهٔ جان کنی

    برد جان و ناپخته در کار مرگ

    جهان نو شد و او همان کهنه برگ

    فرنگ آفریند هنرها شگرف

    بر انگیزد از قطره ئی بحر ژرف

    کشد گرد اندیشه پرگار مرگ

    همه حکمت او پرستار مرگ

    رود چون نهنگ آبدوزش به یم

    ز طیارهٔ او هوا خورده بم

    نبینی که چشم جهان بین هور

    همی گردد از غاز او روز کور

    تفنگش به کشتن چنان تیز دست

    که افرشتهٔ مرگ را دم گسست

    فرست این کهن ابله را در فرنگ

    که گیرد فن کشتن بی درنگ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

 
 
Captcha