کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ئی گفت

    این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست

    دارای نهنگان خروشنده تر از میغ

    در سینهٔ او دیده و نادیده بلاهاست

    با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز

    با گوهر تابنده و با لولوی لالاست

    بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش

    بالای سر ماست ، ته پاست ، همه جاست

    هر لحظه جوان است و روان است و دوان است

    از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست

    ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت

    شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست

    زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست

    صحراست که دریاست ته بال و پر ماست

    بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز

    این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha