به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ئی گفت
این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست
دارای نهنگان خروشنده تر از میغ
در سینهٔ او دیده و نادیده بلاهاست
با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز
با گوهر تابنده و با لولوی لالاست
بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش
بالای سر ماست ، ته پاست ، همه جاست
هر لحظه جوان است و روان است و دوان است
از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست
ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت
شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست
زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست
صحراست که دریاست ته بال و پر ماست
بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز
این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.