نگه کرد شهریور امشاسفند
بپیش آمدش با دلی پر ز پند
بدو گفت کای پاک پاکیزه رای
شب و روز بر آفرین خدای
چو رفتی بزیر از بلند آسمان
پیامی بر از من سوی مردمان
بگویی مرا آنکس که دارد سلاح
ز شمشیر و تیر و ز گرز و رماح
که تا کار او دارد آرسته
زدوده همه سال و پیراسته
که جان بد اندیش در پیش اوست
چو بیند بدردش ز اندوه پوس
چو کار از سلاحش مهیا بود
چو خورشید در رزم پیدا بود
بدشمنت دادن نشاید همی
که پس کارت آید بباید همی
بخلق جهان بازگو این پیام
از اول و آخر همه را تمام