چو زرتشت پاکیزه و پاک تن
ظفر یافت بر لشکر اهرمن
همه جادوان را نگوسار کرد
همان دیو نا پاک را خوار کرد
از آنجا سوی بلخ برداشت راه
ابر عزم درگاه گشتاسب شاه
بوقت همایون بدانجا رسید
زمانی بدرگاه شاه آرمید
بسی نام یزدان بخواند از نخست
پس آنگه بنزدیک شه را جست
خرامان بیامد سوی بارگاه
نگه کرد در شاه و دیهیم و گاه
از اول دو صف دید از مهتران
بپا ایستاده کمر بر میان
بزرگان ایران و هر کشوری
کجا مهتری بود یا سروری
تو گفتی ازیشان در آن بارگاه
درخشد همی زهره و مهر و ماه
وز افراز ایشان نشسته دو صف
همه فیلسوفان عز و شرف
دو صف مرد بودند با دستگاه
نشسته ابر تخت گشتاسب شاه
پدید آمده پایه ی هریکی
اگر بیش دانش وگر اندکی
محاکا بکردند با یکدگر
بپیش شهنشاه فیروزگر
مر آنرا که دانش بودی بیشتر
بنزدیک شه پایگه پیشتر
نشسته شهنشاه بر تخت عاج
بسر بر نهاده ز پیروزه تاج