سوم روز چون چهره خویش مهر
نمود آن شه اختران سپهر
بیامد بدرگاه گشتاسب شاه
کسی کو خرد داشت هم دستگاه
حکیمان سوی بارگاه آمدند
همه یکدل و کینه خواه آمدند
بزرگان لشکر چو آنجا شدند
بپیش شهنشاه در صف زدند
بیامد زراتشت فرخنده فال
بدان بارگاه شه بی همال
جواب حکیمان شه باز داد
بهر فصل در هر سخن داد داد
اگر چه زمانی فشردند پای
بناکام یکسر سپردند جای
وگر چند بستند بر هم زره
زره هم بدرید و بند و گره
وگر چند تدبیر ها ساختند
همه جای خود را بپرداختند