کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شنیدم یکی روز بر طرف دشت
    جوانی بدهقان پیری گذشت
    که خوی ا رخ افشاندش آفتاب
    همی کشت نخل و همی داد آب
    جوان را شگفت آمد از کار وی
    چنین گفت با پیر فرخنده پی
    که: اکنون از پیری ای نیکبخت
    همی لرزدت تن چو برگ درخت
    چه کاری درختی که ناید بکار
    از آن نه شکوفه ببینی نه بار؟!
    ز انصاف اگر نگذری این عمل
    دهد یاد از حرص و طول امل!
    بپاسخ چنین گفت دهقان پیر
    که: ای نوجوان خرده بر من مگیر
    چو خوردیم ما کشته ی دیگران
    که بودند تخم وفا پروران
    بکاریم تا کشته ی ما خورند
    مگر نام ما را به نیکی برند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha