کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جوانی زنی دید بر رخ نقاب
    گمان برد در زیر ابر آفتاب
    زغن بود، طاووس پنداشتش
    هوای جوانی برآ ن داشتش
    که از زاری و زر دلش کرد نرم
    ز کابین او انجمن ساخت گرم
    شب آورد سوی شبستان چراغ
    تو گفتی پر زاغ شد، چشم زاغ
    چو از روی زن پرده یکسو کشید
    بجای پری، دیو در خانه دید!
    دل وجان و تن خسته شد زآن جوان
    دل آزرده، جان خسته، تن ناتوان
    جوان را چو زن دید از خود نفور
    بگفتش: کای آزاده مرد غیور
    مرا چشم مردم بسی در پی است
    چو غافل شوی آتش اندر نی است
    بکاری گر از خانه بیرون روم
    بناچار ازین پس بگو چون روم؟!
    که تا بسته باشم بخود بی گمان
    ز بدبین و بدگوی چشم و زبان
    ز گفتار زن، مرد چون گل شکفت
    تبسم کنان، لب پر از خنده گفت:
    چو کاریت پیش آید ای نیک نام
    بکش برقع از روی و بیرون خرام
    که بی پرده بیند چو کس روی تو
    نیفتد نگاهش دگر سوی تو
    غرض ای که بر من جفا کرده یی
    برآیی که از پرده در پرده یی!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha