کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بمن دوستی گفت از دوستان
    که با من همی گشت در بوستان
    که: از روزگارم غمی در دل است
    که ناگفتن و گفتنش مشکل است
    مرا هست رازی نهان در جهان
    کنون خواهم آن راز گویم نهان
    بفخر زمان خان گیلان زمین
    کش از عدل شه گله را گرگ امین
    بزرگ است و دانا و آزاده مرد
    ز درمان نشاید نهان داشت درد
    ندانم، ولی کی توان جست راه
    نهان از رقیبان در آن بزمگاه؟!
    چو خضر ار کنی رهنمایی مرا
    ازین قید بخشی رهایی مرا
    منم خشک لب، اوست بارنده میغ؛
    چرا آب از تشنه داری دریغ؟!
    از این بیش مپسند ای آموزگار
    ستم بر ستمدیده ی روزگار
    منش گفتم: ای سالک ره نورد
    ز درد خود آوردیم دل بدرد
    بناید دریغم ز مقصود تو
    زیانی مرا نیست از سود تو
    در خانه یی کاو بدولت گشاد
    ز کس نیست خالی که خالی مباد
    کند مجلس آن دم تهی از کرم
    که ریزد بدامان سائل درم
    ز شرم کسان بسکه شرم آیدش
    بوقت عطا خلوتی بایدش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha