کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سوختم ترسم که رویش دیده باشد بی نقاب
    زآن که می بینم که تابی هست اندر آفتاب
    گرچه عمرم صرف قید و بند شد اما نبود
    هیچ بندی بر دل من بار چون بند نقاب
    تار زلفش مانع وصل دلم شد از رخش
    تار مویی در میان این و دانش شد حجاب
    گفت در خوابم توانی دید گفتم خواب کو
    ور بود کوبخت بیداری که بیندت به خواب
    چون نشستی یک نفس بنشین که من در عمر خود
    روز را امروزی می بینم که بنشست آفتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha