جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز
سر نهادیم و ندانیم سر انجام هنوز
نیم سوزی سبب دود بود هیزم را
هرکه در عشق کشد آه بود خام هنوز
جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت
باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز
آستان بوس تو در حوصله ام کم گنجد
من که مستم ز تماشای در و بام هنوز
کرده پیغام که گر جان بدهی بوسه دهم
می فرستد، بت من بوسه به پیغام هنوز