اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم
بیا یک بار دیگر کن ز نو اسلام تلقینم
به آن مستظهرم جانا که دل مأوای تو گردد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین
اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم
از آن ترسم من بیدل که پیش از روز وصل تو
به تلخی ناگهان از تن برآید جان شیرینم
جهانِ فانی و باقی فدای آل پیغمبر
طفیل نور ایشان است هر چیزی که میبینم
حدیث آرزومندی که ثبتش کرد فیض اینجا
بود ارواح اشعاری که حافظ داد تلقینم
*****
هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم