کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جهانجوی شیرافکن آمد ز راه
    بدیبا بیاراست آن قلعه گاه
    بهشتی شد از بس که دیبای زر
    بهر کوی و برزن کشیدند در
    برافراز هر روزن از داد نای
    زن و مرد آن قلعه بربط سرای
    دم نای کر کرد گوش سپهر
    به نظاره آمد در آن قلعه مهر
    سپهدار آمد در ایوان او
    نبد آگه از مکر و دستان او
    سه روز اندرون قلعه مهمان شدند
    ز می خرم و شاد و خندان شدند
    ولیکن نبد آگه آن نامجوی
    که دام اوفکند است مهمان اوی
    کش آرد بدام و به بند آورد
    سر نامور در کمند آورد
    ز دانا شنیدم من این داستان
    که میگفت از گفته راستان
    که هرکس که چه در سر ره کند
    رهش را زمان سوی آن چه کند
    ز گردان دو صد مرد جنگی گزید
    بدیشان به پیمان سخن گسترید
    چنین است پیمان که در جشن گاه
    چه فردا نشیند سپهبد بگاه
    چه سرگرم گردد هم آنکه ز می
    زنم دست بردست گویم که هی
    سران سربسر حمله آور شوید
    یکایک بر این دلاور شوید
    ز بالای تختش بزیر آورید
    بخم کمندش بزیر آورید
    ز فکرش چه بهزاد آگاه شد
    دلش تیره زان کار بدخواه شد
    بدل گفت این کای سزای منست
    که این کپسوان در سرای منست
    نباشد سزاوار زه دار و گیر
    که دام افکنم در ره نره شیر
    همان به کزین کارش آگه کنم
    و زو دست بدخواه کوته کنم
    بشد زود و این با سپهبد بگفت
    سپهبد چو بشنید ماندش شگفت
    چنین داد پاسخ بدان نامدار
    که کردی نهان بدان آشکار
    ترا باد سرسبز و فرخنده بخت
    بود روشن از روی تو تاج و تخت
    بشد تا به نزد فرانک چو باد
    بدان ماه رخ کرد آن نیز یاد
    فرانک بدو گفت ای نام دار
    برآریم فردا از ایشان دمار
    نگفتم که بیرون میارش ز بند
    همان تا بماند بخم کمند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha