به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
زینب چو دید بر سر نی راس شاه را
بر نه فلک نمود روان پیک آه را
از خاک و خون به نوک سنان دید منخسف
آن رخ که کرده بود خجل مهر و ماه را
گفتا به نالهای که نمودی به عهد مهد
روشن زیری خویشتن عرش اله را
جای تو بود بر سر دوش نبی چرا
کری سر سنان سنان جایگاه را
شرط وفا نبود که تنها گذاشتی
در دست اهل ظلم من بیپناه را
آن ظلمها که کرد پشیمان نمیکند
ابن زیاد سنگدل دین تباه را
سجاد غل به گردن و مسرور ابنسعد
بین تا کجا رسانده فلک اشتباه را
چون بر سر تو دسترسم نیست میکنم
از بهر چاره بر سر خود خاک راه را
آن یک به کعب نی زندم دیگری به سنک
آخر گناه چیست من بیگناه را
از بعد خویش بیکسی من نظاره کن
یک تن چسان شکم ستم یک سپاه را
بر باد داده خرمن صبرم جفای شمر
آری چسان تحمل کوهست کاه را
نه طاقتی که بر سر نی بنگرم سرت
نی صبر کز رخ تو بپوشم نگاه را
از گریه گر سفید شود چشم من چه سود
نتوان نمود چاره بخت سیاه را
محنت ز بس کشیدم و دیدم که برده است
از یاد من مقدمه عز و جاه را
از من گذشته ای سر پر خون مکن دریغ
ز اطفال خویش مرحمت گاهگاه را
(صامت) ز بس نموده محن جا به ملک تن
ترسم اجل بهم زند این دستگاه را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.