کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان برادر، فدای قلب فکارت

    خوب تسلی دهی به خواهر زارت

    از وطنت کوفیان به کوفه کشیدند

    تا بنمایند جان خویش نثارت

    حال خدنک ستمگری به کمان‌ها

    آخر دارند جمله قصد شکارت

    هر چه نهاد آسمان مرا به جگر داغ

    از غم مرگ رسول و جد کبارت

    رفت ز دستم برادر و پدر من

    داشت تسلی دلم ز ماه عذارت

    هر که به من می‌رسید گفت که زینب

    هست حسین گر چه نیست خویش و تبارت

    حال که بینم تو هم به مثل عزیزان

    شوق شهادت ز دل ربوده قرارت

    پیشتر از آنکه همره تو در این دشت

    آیم و بینم به این بلیله دچارت

    کاش که می‌مردم و ندیمی اینسان

    بی‌کس و مظلوم و بی‌برادر و یارت

    اصغر و عباس و اکبرت همه خفتند

    بی‌سر و بی‌دست و غرق خون به کنارت

    این همه دشمن در این زمینه بلاخیز

    کز همه سو بسته‌اند راه فرارت

    چون تو روی بعد خویش بر که سپاری

    دختر کان غریب و زار و نزارت

    من که زنی بیش نیستم چه توان کرد

    عترت آواره ز شهر و دیارت

    همره اطفال تو روم سوی کوفه

    یا که بمانم برای دفن مزارت

    فخر تو بس (صامتا) به روز قیامت

    گر که عزادار خود کنند شمارت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha