کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای خداوندی که از دریای دستت روزگار

    آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند

    گر سموم قهر تو بر بحر و کان یابد گذر

    در این بیجاده و بیجادهٔ آن خون کند

    ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد

    شعلهٔ او فعل آب دجله و جیحون کند

    کلک تو میزان حشر آمد که در بازار ملک

    زشت و خوب از هم جدا و خیر و شر موزون کند

    عقل را حیرت همی آید ز کلکت گاه‌گاه

    کو به تنهایی همی ترتیب عالم چون کند

    دانکه تشریف خداوند خراسان آیتیست

    کز بزرگی نسخ آیتهای گوناگون کند

    پاسبانش ز انبساط نسبت همسایگی

    کسوت خود را شبی گر تحفهٔ گردون کند

    از نشاط اینکه این تشریف خدمتگار اوست

    در زمان دراعهٔ کحلی ز سر بیرون کند

    گرنه این بودی روا بودی که در تشریف تو

    آنکه روز عالمی ذکری همی میمون کند

    از ولوع خویش بر مدح تو ناگه گفتمی

    پایگاه کعبه را کسوت کجا افزون کند

    شادبادی تا جهان صد سال دیگر بر درت

    همچنین خدمت کند از جان همی کاکنون کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha