به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ای حکم ترا قضای یزدان
داده چو قدر گشادنامه
تو عمدهٔ ملکی و ممالک
لوحست و کفایت تو خامه
در خاک نهاده آب و آتش
پیش سخط تو بارنامه
در جنب کفت سیاهکامه است
حاشا فلک کبود جامه
آن شب که در آن جناب میمون
با عیش چنان معالغرامه
در حجر گک نصیر خباز
بودیم چه خاصه و چه عامه
از چنگ خیال پر سماتی
وز باده دماغ پر شمامه
بر دست چپم یگانهای بود
در کسوت جبه و عمامه
او را بطلب بگو چه کردی
ما را بدو وعده شادکامه
در آتش صبر چند باشم
ساکن چو سمندر و نعامه
این قصه چنین بر آب منویس
هم سرکه بده هم آبکامه
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.