به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند
دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمیزند
زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز
چون دست یافت زخم یکی کم نمیزند
گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا
واکنون چو راه دل بزد آنهم نمیزند
کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق
الا به دست او در یک غم نمیزند
یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو
یک ابر دیده نیست کزو نم نمیزند
چشمش کدام زاویه غارت نمیکند
زلفش کدام قاعده بر هم نمیزند
القصه در ولایت خوبی به کام دل
زد نوبتی که خسرو عالم نمیزند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.