به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
داری خبر که در غمت از خود خبر ندارم
وز تو به جز غم تو نصیبی دگر ندارم
هستم به خاکپای و به جان و سرت به حالی
کامروز در غم تو سر پای و سر ندارم
منمای درد هجر از این بیشتر که دانی
از حد گذشت و طاقت ازین بیشتر ندارم
دردا که بر امید وصال تو در فراقت
از من اثر نماند و ز وصلت اثر ندارم
ای جان و دل ببرده و در پرده خوش نشسته
هان تا ز روی راز نهان پرده برندارم
اشک چو سیم دارم و روی چو زر ازین غم
کاندر خور جمال و رخت سیم و زر ندارم
دارم ز غم هزار جگر خون و انوری را
شب نیست تا به خون جگر دیده تر ندارم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.