کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از نازکی که رنگ رخ یار می‌نماید

    گل با همه لطافت او خار می‌نماید

    وانجا که سایهٔ سر زلفش رخ بپوشد

    روز آفتاب بر سر دیوار می‌نماید

    داعی عشق او چو به بازار دین برآید

    سجاده‌ها به صورت زنار می‌نماید

    در باغ روزگار ز بیداد نرگس او

    تا شاخ نرگسی به مثل دار می‌نماید

    فردای وعده‌هاش چنان روزگار خواهد

    کامسال با بهانهٔ او پار می‌نماید

    گفتم که بوسه گفت که زر گفتمش که جان

    گفت ای زبون نگر که خریدار می‌نماید

    گفتم که جان به از زر گفتا که گر چنین است

    زانم ازین متاع به خروار می‌نماید

    تدبیر چه که هرکه ز گیتی به کاری آمد

    در کار او فروشد و هم کار می‌نماید

    زینسان که مانده‌اند کرا کار ازو برآید

    چون کار انوری ز غمش زار می‌نماید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha