کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان وصال تو تقاضا می‌کند

    کز جهانش بی‌تو سودا می‌کند

    بالله ار در کافری باشد روا

    آنچه هجران تو با ما می‌کند

    در بهای بوسه‌ای از من لبت

    دل ببرد و دین تقاضا می‌کند

    بارها گفتم که جان هم می‌دهم

    همچنان امروز و فردا می‌کند

    غارت جان می‌کند چشم خوشت

    هیچ تاوان نیست زیبا می‌کند

    زلف را گو یاری چشمت مکن

    کانچه بتوان کرد تنها می‌کند

    چند گویی راز پیدا می‌کنی

    راز من ناز نو پیدا می‌کند

    آتش دل گرچه پنهان می‌کنم

    آب چشمم آشکارا می‌کند

    آنچنان شوخی که گر گویند کیست

    کانوری را عشق رسوا می‌کند

    گرچه می‌دانم ولیکن رغم را

    گویی ای مرد آن به عمدا می‌کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha