کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    هر آنکه ظاهر و باطن آراسته گردانید بهترین خلق او باشد، و این معتی در ده خصلت پدید آید:

    اول طمع بریدن از فضول دنیا که دنیا را خسیس خوانده‌اند که: «قل متاع الدنیا قلیل». و قصور همت بر خسیس نشان خست باشد و ترک او نشان علو همت. و حق تعالی همت عالی دوست دارد و خسیس را دشمن دارد.    «ان اللّه تعالی یجب معالی الامور و اشرافها و یبغض سفافها.»

    دوم خلق نیکو است که حق تعالی بدان بر رسول‑ﷺ ثنا گفت: «وانک لعلی خلق عظیم.»

    یکی را از حکما رسیدند که خلق نیکو چیست؟ گفت در حق بد کنندهٔ خود نیکویی کردن.

    سوم چشم فرو داشتن از عیب خلق که رسول‑ﷺگفته است فرخ کسی که از عیب دیگری به عیب خود باز آید. حکیمی را پرسیدند از بدترین مردم؟ گفت آنکه عیب مردمان بیند و عیب خود نه بیند.

    چهارم مروت که خاصیتی روحانی است و صفتی ملکی. حکیمی را پرسیدند که مروت چیست؟ گفت شر خود از دیگران دور داشتن، و در حد وسع خود راحت رسانیدن.

    پنجم حفظ حواس و نگاه داشتن زبان از کلمات زشت که در عقل و شرع حرام است، و چشم فرو گرفتن از هرجایی تا آب روی برجای بماند، و نگاه داشتن سمع از بیهوده شنودن، و دست بداشتن از هرچه مروت را خلل آرد، و مشام از روایح متغیر، برای مصلحت مزاج. و این حواس از مقدمات خصال حمیده است.

    ششم سخاوت که هیچ راه نیست به رضای حق ‑سبحانه و تعالی‑نزدیکتر از سخاوت، و سخاوت،ایثار چیزی است که در تصوف تو باشد در همهٔ احوال.

    هفتم قمع غضب که افراط در غضب نشان سبعی است. و فرق میان آدمی و دیگر حیوانات در تقدیم خیر و احتراز شر پدید آید. چون مرد در غضب مفرط بود شریر گردد، پس از حد انسانیت بیفتد. و رسول‑ﷺ‑گفته است که متابعت غضب نشان ضلالت است.

    و گفته‌اند غضب غولی است که حلم را در مردم گم کند، و قدر مردم در حلیمی است.

    هشتم مخالفت شهوت که سبب رزانت همت و مروت و دیانت است. چون شهوت غالب شود مرد را به همه معاصی در کشد. یک نوع از حب دنیا است. و رسول‑ﷺ‑گفته است: «حب الدنیا رأس کل خطیئه.»

    و یک نوع حب جاه است، و رسول ‑ﷺ‑گفته است: «ماذئبان ضاریان فی‌زریبة غنم باسرع فسادا فیها من حب الشرف والمال فی‌دین المرء المسلم»، دو گرگ درنده در گوسفند بی‌شبان چندان زیان نکند که دوستی جاه با دین مرد کند.

    و یک نوع راندن هوا است که در همهٔ طینتها سرشته است، و افراط درین جمله تهور است و به ترک این جمله گفتن متعذر است، «خیرالامور اوسطها». اعتدال در همهٔ کارها نگاه داشتن نیکو است.

    نهم حلم است، بارکشیدن بی‌اعتراضی.

    عیسی را ‑ﷷ‑ پرسیدند از حلم. گفت حلم آن است که اگر کسی صد زخم بریک سوی چهرهٔ تو زند دیگر سوی پیش داری بی‌انکاری.

    دیگری را از حکماء سؤال کردند که حلم چیست؟ گفت نگاه داشتن خاطر از تفکر در چیزی که مردم را به خشم آرد.

    دهم «بازداشتن» زبان است از قول چیزی که عزم عمل ندارد، و خلاف ناکردن وعده که صدق و وفا«ی» به عهد افزایندهٔ قدر مردم است، «رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه». این تمام ستایشی است.

    و رسول ‑ﷺ‑گفته است صدق دلیل مردم است به رضاء حق ‑سبحانه و تعالی‑ و درجهٔ مهین در بهشت، و تا توفیق رفیق نگردد بر صدق مواظبت نباشد، و تا محبت حق نباشد، این توفیق ندهد. پس صدق ثمرهٔ شجرهٔ محبت حق است.

    حکیمان دروغ زن را از درجهٔ مردی بیرون نهند. اول حد انسانیت صدق است.

     

    و این خصال ده گانه را مراعات کردن لابد عقل است. از خصال انسانی صدق مقبول‌تر است. چون این خصال پدید آمد مرد آراسته و پیراسته گردد و حرکت و حرکت او به قدر ضرورت باشد. تا روزی هیچ کاری نکند و بر هوای خود نرود، و از هر چه بگریزد بگدازد، و روی به بلاء خود آرد، چنانکه مشایخ عصر که در همه چیزها کوتاهی خواسته‌اند و در کمی بوده‌اند نه در بیشی.

     

    بقراط حکیم بزرگ بوده است و از جملهٔ محققان و موحدان. پیوسته طریق ریاضت سپردی. در همهٔ احوال پلاس پوشیده است و قوت خود در شبانه روزی به عفتاد در مسنگ باز آورده است. هرگز موافقت و متابعت غضب نکرده و شفقت بر خویشتن نبرده.

    پادشاهی که در وقت او بود به وی نامه نوشت و یاد کرد که کم می‌خوری و پلاس می‌پوشی و سخن اندک می‌گویی و هرگز نزدیک مانیایی! جواب نوشت که حدیث پلاس: بدان که مقصود از جامه پوشش عورت است، و مرا به پلاس همان حاصل است که دیگری را به جامهٔ اطلس. اما حدیث اندک خوردن: بدان که ما را طعام از بهر آن باید که تا زنده مانیم نه زندگی از بهر طعام خورد باید. و حدیث کم گفتن: سبب آن است که حق‑سبحانه و تعالی‑ ما را یک زبان و دو گوش داده است. یعنی دو سخن بشنوید و یکی بگویید. این گفتن من بیش از آن است که می‌شنوم. اما حدیث ناآمدن پیش تو: بدان که همت من نگذارد که پیش بندهٔ خود آیم که من شهوت و غضب در تحت حکم خود آورده‌ام و هر دو بندهٔ من‌اند، و تو بندهٔ هر دویی. من به درگاه تو چگونه آیم؟ ملازم درگاه کسی باشم که پادشاهان محتاج آن درگاه باشند. در استغناء از امثال خود مستغنی‌ام.

    این چنین جوابها از آن گفت که روزگار او بدین خصال که یاد کردیم، آراسته بود.

     

    کسی که بهترین کارها برگزیند مهتر امثال خود باشد.

    و اوصاف آدمی این دو خصلت نیک است: مختار عقل و مقبولِ شرع.

    چون کسی بدین خصال آراسته شد بهترین مردم بود.

    و ازین جمله متصوفه‌اند. روندگان این راه، و به مدد اجتماع، آراسته ظاهر و پیراسته باطن‌اند.

    چون بیان تفضیل در این سه فصل یاد کردیم واجب باشد که کیفیت احوال و افعال ایشان را شرح دهیم بر طریق اختصار تا عقلا بدانند که ایشان معطل و ضایع نه‌اند، بلکه مرفوع حق و مراقب و حارس خود داند.

    و اوصاف ایشان بعضی تعلق به ظاهر دارد و بعضی به باطن. و ما شرح آن هر دو در دو رکن یاد کنیم، انشاء اللّه تعالی.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha