کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    بدان که چون مردم راضی شوند از اشغال فراغت یابند، و در فراغت هیچ‌کار بهتر از فکرت نیست‑ که پیوسته تفکر می‌کند در احوال جهان و اوصاف خویش و جلال حق تعالی.

     

    و گفت فکرت حرکت دل است پس از شناختن و طلب حقایق کارها، و مصنوعات حق تعالی میدانی است که تفکر جولان کردن دل است در آن میدان. هر چند که مرد تفکر بیش کند حقایق بیش روی نماید. و چندان که به ادارک حقایق ربوبیت می‌افزاید اقرار او در عبودیت می‌افزاید.

     

    تفکر دو نوع است: تفکری است در خلق، و تفکری در حق تعالی. تفکر در مخلوقات به مصنوعات و مقدورات واجب است که انقیاد و تواضع و اعلام افزاید.

     

    اما تفکر در حق تعالی دستوری نیست که آدمی قدر او بنتواند شناخت که «ما قدرو اللّه حق قدره»، جز دهشت و سرگردانی هیچ حاصل نیاید.

    چون خواهد که در حق تعالی تفکر کند خاطرش قاصر گردد و عقلش عاجز شود، هیچ تمتع نیابد. از آنکه تفکر در نامحدود سرگشتگی آرد و از طریق استقامت بیفکند.

     

    اما چون در مصنوعات فکرت کند قدرت و صنعت و ارادت حق تعالی در وی ببیند دلش زنده شود، معرفتش زیادت گردد، توحید بر دل او غالب شود که «و یتفکرون فی خلق السموات و الارض». بدین سبب رخصت نیست فکرت در صانع ‑ جل جلاله. و قال علیه السلام: «تفکروا فی خلق اللّه و لا تتفکروا فی اللّه، فانکم لا تقدرون قدره»، در مخلوقات تفکر کنید و در خالق فکر مکنید که شما قدر او ندانید و نتوانید دانستن و آن گه در ضلالت افتید.

     

    ابوعلی رودباری ‑رحمة اللّه علیه‑ گفته است تفکر پنج وجه است:

    1‑ فکرتی هست در آیات و علامات حق تعالی، و نتیجهٔ او معرفت است.

    2‑ و فکرتی هست در عطای حق تعالی، و نتیجه او محبت است.

    3‑ و فکرتی هست در وعید حق تعالی، و از وی رغبت افزون شود.

    4‑ و فکرتی در حقایق نفس و رضاءٍ حق تعالی، و حیاثمرهٔ آن است.                             

    و این جمله شرفی عظیم دارد. مرد صاحب نظر باید که پیوسته در آینهٔ فکرت می‌نگرد و جمال حقایق می‌بیند.

     

    رسول ‑ﷺ‑ گفته است هر سخن که ذکر حق تعالی نباشد لغو است، و هر خموشی که فکرت نیست غفلت است، و هیچ آفت مرد را ورای غفلت نیست، و هیچ دولت زیادت از حضور نیست، و نشان حضور تفکر است. چون مرد متفکر بود جمع شود.

     

    ابوالعباس دامغانی گوید که شبلی مرا وصیت کرد گفت تنهایی پیشه‌گیر و نام آن از دیوان قوم بیرون کن و روی به دیوار دار تا آنگه که اجل در رسد.

    شعیب بن حرب آمد گفت چرا آمدی؟ گفت تا نزدیک تو باشم. گفت عبادت به شرکت راست نیاید. هر که با خدای تعالی اُنس بود با هیچ چیزش انس نبود.

     

    ذوالنون مصری را پرسیدند که عزلت کی درست آید؟ گفت آنگه که از نفس خود عزلت گیری.

     

    ابن المبارک را گفتند داروی دل چیست؟ گفت نادیدن خلق. حق تعالی چون خواهد که بنده‌ای را از ذل معصیت با عز طاعت آرد تنهایی بر وی آسان کند و وی را به قناعت توانگر گرداند و به عیب خویش بینا کند. و هر که را این دادند خیر دنیا و آخرت بدو دادند.

     

    بایزید ‑رحمة اللّه علیه‑ را گفتند از نفس جدا شو تا مرا بیابی.

     

    بزرگان گفته‌اند صوفی باید که از ده چیز باز آید: از معصیت به طاعت، از بخل به وجود، از شک به یقین، از شرک به توحید، از ریا به اخلاص، از گناه به توبت، از دروغ به راست، از غفلت به فکرت، از حرص به استغنا، از غضب به تحمل.

     

    و این همه فرع است. اصل این است که چون صوفی به مقام فکرت رسید و آداب فکرت معلوم گردانید مدد توفیق یابد تا از اغیار تبرا کند و به حق تعالی بازگردد. چون به حق تعالی بازگشت به مدد فکرت وی را در کنف عنایت خود گیرد و به لطف خویش تربیت کند تا از اعمال به احوال رسد، و از صورت به صفت، و از تکلف به تصوف سفر کند. «ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء.»

     

    درین فصل بدین قدر سخن کفایت کنیم، بعد از این اصل دوم گوییم که به باطن تعلق دارد.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha