کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    بدان که اول چیزی که بر بنده واجب است معرفت است، علی الخصوص متصفه را که تصوف  سفر است از خلق به حق و این سفر آنگه درست آید که مقصود شناخت باشد، هر چند شناخت حق تعالی چنانکه حقیقت شناخت است درست نیاید. اما به قدر وسع خود واجب است شناختن حق تعالی.

     

    و هیچ کار مهم‌تر از معرفت نیست که رسول ‑ﷺ‑ گفته است چنانکه سقف برستون نگاه توان داشت دین در دل به معرفت نگاه توان داشت. معرفت عماد دین است.

     

    و به حقیقت معرفت نتوان رسید از آن که نه بادیه‌ای است که به قدم توان بریدن. حالتی است به توفیق باز بسته، تا حق تعالی به کدام بنده ارزانی دارد و چه قدر روزی کند.

     

    اما عارف در معرفت به کنه آن نرسد که «و ما قدروا اللّه حق قدره. ای ما عرفوه حق معرفته». چون معرفت حق تعالی عطاء اوست جز به توفیق او بدان نتوا رسیدن.

     

    ذوالنون ‑قدس اللّه روحه‑ گوید که خدای را به خدا شناختم. و اگر مدد نبودی هرگز وی را نشناختمی.

     

    بزرگی گفته است خدا را به خدا بشناختم و هر چه دون خدا بود به نور او بشناختم.

     

    ابتداء معرفت نوری است که از حضرت او چون به دلی پیوندد به مدد آن نور راه معرفت پیش گیرد.

     

    بزرگان گفته‌اند چراغ جهان آفتاب است، و معرفت چراغ دلها است و بر حق تعالی هیچ دوست‌تر از عرفان نیست، و اسرار خود جز در معرفت تعبیه نکند.

     

    رسول ‑ﷺ‑ خبر داده است که هر چیزی «را» معدنی است و دلهای عارفان معدن جوهر تقوی است، و هر پادشاهی را حمایتی است و حق تعالی ایشان را در حمایت گرفته باشد از همهٔ آفات زمانه، و هیچ اندوه بدان دل نرساند و بند قبض ازو بردارد.

     

    هر دل که ذوق معرفت یافت هرگز تنگ دل و غمگین نشود.

     

    بزرگی گفته است بیشتر اهل دنیا بیرون شدند، ذوق آنچه خوشتر است نایافته. گفتند آن چیست؟ گفت معرفت حق تعالی.

     

    عارفان را چهار علامت است: ذکر معرفت، و صدق همت، و مواظبت خدمت، و خوف از فرفت.

     

    امیرالمؤمنین علی ‑رضی‌اللّه عنه‑ گفته است رحمت کنید بر کسی که دل او غرق معرفت نیست.

     

    و معرفت متفاوت است. قومی او را به دلیل شناخته‌اند، و قومی به عقل، و قومی به تأیید و توفیق الهیت. و این از همه نیکوتر است و در میان متصوفه این محمود است که هر که حق را به چیزی شناسد برای چیزی شناسد.

     

    لاجرم چون در شناخت متفاوت آمدند در طلب خود از آن شناخت مطلوب دارند: بعضی سلامتی دنیا طلبند، بعضی سعادت درجهٔ آخرت طلبند، و این کسانی دانند که وی را به واسطه شناسند.

     

    اما آنها که وی را به وی شناسد همیشه رضای او طلبند. شهود وی خواهد. و این کس در معرفت راسخ قدم باشد. اهل صفه چنین باشند.

     

    فتح موصلی ‑رحمة اللّه علیه‑ چنین گوید که نشان عارف صادق آن است که حرکت و سکون، و نطق و سکوت، و خوف و رجاء او همه از خدا باشد.

     

    عارف محقق آن است که به چشم اعتبار در دنیا نگرد، و به چشم انتظار به آخرت، و به چشم احتقار به خود و طاعت خود. و داند که همه فرع است و ناقص. اصل کامل معرفت معبود عالمیان است. از همهٔ جهان انفصال طلبد و به مقصود اتصال جوید. این چنین نور جهان باشد.

     

    احمد بن عاصم الانطاکی ‑رحمة اللّه علیه‑ گوید هر که به خدا عارف‌تر ترس او از خدا بیشتر.

     

    و گفته‌اند هر که خدای را بشناخت عیش او صافی گشت و زندگانی او خوش شد. همه چیزها از وی بترسد و ترس مخلوقات از دل وی برخیزد و انس او با حق باشد.

     

    و گفته‌اند هر که خدای را بشناخت از بقاء خود سیر برآمد و دنیا با فراخی آن بر وی تنگ شد.

     

    و گفته‌اند هر که خداوند را بشناخت رغبت همه چیزها از دل وی برخاست، وی را نه فصل بود نه وصل.

     

    و گفته‌اند معرفت شرم و تعظیم آرد، چنانکه توحید رضا و تسلیم آرد.

     

    رویم گوید عارف را آیینه‌ای باشد که چون در آنجا نگرد تجلی مولی او تجلی کند.

     

     ذوالنون گوید ارواح انبیا ‑ﷷ‑ اسب در میدان افکندند، روح رسول ‑ﷺ‑ از پیش همه برفت به روضهٔ وصال رسید.

     

    حسین منصور گوید چون بنده به مقام معرفت رسد به خاطر او وحی فرستند و سر او نگاه دارند تا وی را هیچ در خاطر نیاید مگر خاطر حق.

     

    و گفته‌اند علامت عارف آن است که از دنیا و آخرت فارغ بود.

     

    سهل بن عبداللّه گوید غایت معرفت دو چیز است: دهشت و حیرت.

     

    ذوالنون گوید عارف‌ترین مردم به خدای تعالی آن است که تحیر او بیش باشد.

     

    گفته‌اند به عالم اقتدا کنید و به عارف راه بیابید.

     

    بوسلیمان دارانی گوید عارف را در بستر فتوحها بود که در نمازش نبود.

     

    بوتراب نخشبی گفته است عارف چنان باشد که به هیچ‌چیز مکدر نشود و همه چیزها بدو صافی شود. عارف را حاجت و اختیار نباشد که حق تعالی هر چه بدیشان دهد بی‌اختیار ایشان دهد، بلکه به ارادت خود دهد. کسی که به ارادت معبود خود زنده و مرده بود وی را اوصاف انسانیت نبود و در مقابله ارادت خود نماید.

     

    یحیی معاذ گفته است چون در مقابلهٔ معروف خود به ترک ادب بگوید هلاک شود چون مخاطبان.

     

    اگر عارف در همهٔ عمر خود یک نفس از مقصود حق بازگردد مخذول ابد گردد و اگر شرح معرفت خود با کسی بگوید مهجور معرفت گردد.

     

    عارف نیست کسی که وصف معرفت کند پیش طالبان آخرت، فکیف پیش طالبان دنیا.

     

    معرفت جوهری است از اسرار که حق تعالی در دل بندهٔ خود نهاده است. شرط آن است که پیوسته به خدمت آن مشغول باشد و برکسی ظاهر نکند که خاین شود و عارف خاین نباشد.

     

    استاد ابوعلی دقاق گفته است عارف در بحر تحقیق غرق است. خود را به کس نتواند نمود و از خود باکس نتواند گفت و در همه احوال معروف خودش باید شناخت.

     

    در جمله حقیقت معرفت و صفت عارف بسیار است، بدین قدر اختصار کردیم، واللّه اعلم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha