بدان که عادت سالکان و مفردان متصوفه آن است که مرقع پوشند برای خشونت را. از آنکه هر جامهٔ فاخر که مردم در پوشند رعونت اوبدان زنده شود. تکبر در وی پدید آید. پس از بهر آنکه تا شکستگی در مراد نفس ایشان پدید آید، مخالفت اختیار بشریت را مرقع پوشند. تا هر گه چه در پارههای مختلف مینگرند منکسر و متواضع میشوند.
و نیز جامهٔ فاخر پوشند که نه بریشان حرام است، اما آنگه پوشند که کهنه و نو در دل ایشان یکسان بود. پس برای دیدهٔ خلق را جامهٔ یک رنگ یک پاره بر روی کهنهٔ خود فرو کشند.
چنانکه از جعفر صادق ‑رضی اللّه عند‑ روایت است که پلاسی در پوشیده بودی و خزی بالای آن. گفتند این چیست؟ گفت پلاس برای مخالفت خود را پوشیدهام و این خز برای نظر شما.
حقیقت بباید دانستن که ایشان هر چه کنند، آن کنند که اختیار رسول ‑ﷺ‑ بوده است. از آنکه اقتداء ایشان بدو درست شده است در همهٔ احوال.
در حدیث آمده است که رسول ‑ﷺ‑ جامهٔ مرقع دوست داشته است و جامهٔ خود به دست خود پاره بر دوخته است.
و روایت است که وقتی به حجرهٔ امالمومنین عایشه ‑رضی اللّه عنها و عن ابیها‑ در رفت. عایشه را دید که جامهٔ خود را پاره بر میدوخت از هر رنگی. گفت: چه میکنی؟ گفت جامهٔ خود را پارهبر میدوزم. گفت احسنت ای عایشه! چنین باید که هیچ جامه ننهی تا آنگاه که پاره بر آن ندوزی که هر که وی را کهنه نبود، وی را نو نباشد. یعنی نو آن جهانی.
مردی پیش رسول ‑ﷺ‑ آمد. و گفت یا رسول اللّه مرا دعایی آموز که آن بگویم و به بهشت رسم. گفت به دعا هیچ حاجت نیست. رو کار کن و در بهشت شو. هرگز طعام یک ماهه جمع مکن و هیچ جامهٔ خود منه پاره بر آن ندوزی.
عبداللّه بن عمر ‑رضی اللّه عنهما‑ روایت کند که رسول را ‑ﷺ‑ دیدم که جامهٔ خود را پاره برمیدوخت.
و ابوبکر را ‑رضی اللّه عنه‑ دیدم که گلیمی داشت پاره بر آنجا میدوخت.
و عایشه ‑رضی اللّه عنها و عن ابیها‑ چنین میگوید که رسول را ‑ﷺ‑ هیچ جنان بسنده نیامد که جامهٔ پاره بر وی دوخته.
و امیر المؤمنین عمر ‑رضی اللّه عنه‑ جبهٔ خود را پاره بر دوخته است. روایت است که وی را دیدند در وقت خلافت جامهای پوشیده و پارههای بسیار بر آن دوخته. از آن جمله سه پاره نمد بر میان کتف و جامه بر یک دیگر دوخته.
و عبداللّه بن عمر ‑رضی اللّه عنه‑ گوید پدرم در وقت خلافت مرقعی داشت دوازده پاره بر وی دوخته، بعضی ادیم و بعضی برگ خرما. وی را گفتند این برگ خرما امروز بر وی دوزی فردا خشک شود! گفت کیست که زندگانی فردای من ضمان کند که تا من جامهای سازم که فردا را بر آرم.
و پارههای بودی از ادیم و دو تو بر آن دوخته. چون بنشستی خاک در آن میان در رفتی، و چون برخاستی خاک میریختی. و این جمله دلیل است بر مرقع داشتن.
امیرالمؤمنین علی ‑رضی اللّه عنه‑ جامهای که پوشیدی پارههای بسیار بر آن دوختی.گفتند یا امیرالمؤمنین این چیست؟ گفت مرقع پوشیدن خشوع دل و مذلت نفس ثمره دهد، برای آن میپوشم.
و این نوع جامه چون کسی به اضطرار در پوشد قدر او نداند. مرد باید که از سر مملکت برخیزد و برای قمع هوی جامهٔ پاره پاره در پوشد.
و این جامه کسی تواند پوشید که از مخلوقات فارغ شده باشد، کار او جز با خالق نمانده بود، برای فراغت جامه در پوشد، هر گه که کهنه شود پاره بر آن دوزد تا در بند طلب دیگری نباشد.
عبداللّه بن عباس ‑رضی اللّه عنهما‑ را دیدند جامهٔ مرقع پوشیدهن. گفتند این چیست؟ گفت این جامه پوشم و از خلق دور باشم و به حق نزدیک. دوستر از آن دارم که جامههای فاخره پوشم و در بند خلق باشم و از حق تعالی بازمانم.
بدین مقدمات درست شد که مرقع پوشیدن ایشان اقتداء به سلف است، و اندر آن بسیار معنی دیگر است که یاد کردن آن درین مختصر متعذر است، و این قدر کفایت است.