کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو عشقی که بنیاد آن بر هواست

    چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست

    عجب داری از سالکان طریق

    که باشند در بحر معنی غریق؟

    به سودای جانان ز جان مشتعل

    به ذکر حبیب از جهان مشتغل

    به یاد حق از خلق بگریخته

    چنان مست ساقی که می ریخته

    نشاید به دارو دوا کردشان

    که کس مطلع نیست بر دردشان

    الست از ازل همچنانشان به گوش

    به فریاد قالوا بلی در خروش

    گروهی عمل دار عزلت نشین

    قدمهای خاکی، دم آتشین

    به یک نعره کوهی ز جا بر کنند

    به یک ناله شهری به هم بر زنند

    چو بادند پنهان و چالاک پوی

    چو سنگند خاموش و تسبیح گوی

    سحرها بگریند چندان که آب

    فرو شوید از دیده‌شان کحل خواب

    فرس کشته از بس که شب رانده‌اند

    سحرگه خروشان که وامانده‌اند

    شب و روز در بحر سودا و سوز

    ندانند ز آشفتگی شب ز روز

    چنان فتنه بر حسن صورت نگار

    که با حسن صورت ندارند کار

    ندادند صاحبدلان دل به پوست

    وگر ابلهی داد بی مغز کاوست

    می صرف وحدت کسی نوش کرد

    که دنیا و عقبی فراموش کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha