سعدی شیرازی
باب سوم در عشق و مستی و شور
بخش ۳ - در محبت روحانی: چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست چنین فتنه انگیز و فرمانرواست عجب داری از سالکان طریق که باشند در بحر معنی غریق؟ به سودای جانان ز جان مشتعل به ذکر حبیب از جهان مشتغل به یاد حق از خلق بگریخته چنان مست ساقی که می ریخته نشاید به دارو دوا کردشان که کس مطلع نیست بر دردشان الست از ازل همچنانشان به گوش به فریاد قالوا بلی در خروش گروهی عمل دار عزلت نشین قدمهای خاکی، دم آتشین به یک نعره کوهی ز جا بر کنند به یک ناله شهری به هم بر زنند چو بادند پنهان و چالاک پوی چو سنگند خاموش و تسبیح گوی سحرها بگریند چندان که آب فرو شوید از دیده شان کحل خواب فرس کشته از بس که شب رانده اند سحرگه خروشان که وامانده اند شب و روز در بحر سودا و سوز ندانند ز آشفتگی شب ز روز چنان فتنه بر حسن صورت نگار که با حسن صورت ندارند کار ندادند صاحبدلان دل به پوست وگر ابلهی داد بی مغز کاوست می صرف وحدت کسی نوش کرد که دنیا و عقبی فراموش کرد سعدی شیرازی