کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ثنا گفت بر سعد زنگی کسی

    که بر تربتش باد رحمت بسی

    درم داد و تشریف و بنواختش

    به مقدار خود منزلت ساختش

    چو الله و بس دید بر نقش زر

    بشورید و برکند خلعت ز بر

    ز سوزش چنان شعله در جان گرفت

    که برجست و راه بیابان گرفت

    یکی گفتش از همنشینان دشت

    چه دیدی که حالت دگرگونه گشت

    تو اول زمین بوسه دادی به جای

    نبایستی آخر زدن پشت پای

    بخندید کاول ز بیم و امید

    همی لرزه بر تن فتادم چو بید

    به آخر ز تمکین الله و بس

    نه چیزم به چشم اندر آمد نه کس

    به شهری در از شام غوغا فتاد

    گرفتند پیری مبارک نهاد

    هنوز آن حدیثم به گوش اندر است

    چو قیدش نهادند بر پای و دست

    که گفت ار نه سلطان اشارت کند

    که را زهره باشد که غارت کند؟

    بباید چنین دشمنی دوست داشت

    که می‌دانمش دوست بر من گماشت

    اگر عز و جاه است و گر ذل و قید

    من از حق شناسم، نه از عمرو و زید

    ز علت مدار، ای خردمند، بیم

    چو داروی تلخت فرستد حکیم

    بخور هرچه آید ز دست حبیب

    نه بیمار داناتر است از طبیب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha