کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شنیدم که دارای فرخ تبار

    ز لشکر جدا ماند روز شکار

    دوان آمدش گله‌بانی به پیش

    به دل گفت دارای فرخنده کیش

    مگر دشمن است این که آمد به جنگ

    ز دورش بدوزم به تیر خدنگ

    کمان کیانی به زه راست کرد

    به یک دم وجودش عدم خواست کرد

    بگفت ای خداوند ایران و تور

    که چشم بد از روزگار تو دور

    من آنم که اسبان شه پرورم

    به خدمت بدین مرغزار اندرم

    ملک را دل رفته آمد به جای

    بخندید و گفت: ای نکوهیده رای

    تو را یاوری کرد فرخ سروش

    وگر نه زه آورده بودم به گوش

    نگهبان مرعی بخندید و گفت:

    نصیحت ز منعم نباید نهفت

    نه تدبیر محمود و رای نکوست

    که دشمن نداند شهنشه ز دوست

    چنان است در مهتری شرط زیست

    که هر کهتری را بدانی که کیست

    مرا بارها در حضر دیده‌ای

    ز خیل و چراگاه پرسیده‌ای

    کنونت به مهر آمدم پیشباز

    نمی‌دانیم از بداندیش باز

    توانم من، ای نامور شهریار

    که اسبی برون آرم از صد هزار

    مرا گله‌بانی به عقل است و رای

    تو هم گلهٔ خویش باری، بپای

    در آن تخت و ملک از خلل غم بود

    که تدبیر شاه از شبان کم بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha