کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی نور رخت شمع دل من
    وصالت از دو عالم حاصل من
    بسی بی ماه رویت، صبر کردم
    بسی از انتظارت غصه خوردم
    بسی شبها سرشک از چشم پرخون
    دوانیدم به هر جانب چو گلگون
    که اینک سوی شبدیزت رسیدم
    غلط بود آنکه خود گردت ندیدم
    مرا مقصود از عالم تو بودی
    وگر شادی و گر غم هم تو بودی
    اگر در کعبه رفتم گر سوی دیر
    به هر جانب که کردم در جهان سیر
    به بالای بلندت ای خداوند
    به رخسارت که به زان نیست سوگند
    که هر جانب که روز و شب رسیدم
    ندیدم جز رخت در هر چه دیدم
    تو ای دل گر غمی دیدی مگو هیچ
    که ضایع نیست در درگاه او هیچ
    ز روی زرد و اشک ار یافتم رنج
    شدم زان سیم و زان زر صاحب گنج
    نگویم دل ز هجران بی قرار است
    که گلهای من از آن خارخار است
    دلم کو بود از هجران به صد شاخ
    ز زخم تیر غم سوراخ سوراخ
    کنون شادی به جای غم نهادم
    به هریک زخم، صد مرهم نهادم
    ز هجران گر چه دل بد پاره پاره
    نمی نالم که وصلش کرد چاره
    اگر چه عمری از هجران بسیار
    به کنج غم نشستم رو به دیوار
    کنون الحمدلله ای دلارام
    که می بینم رخت بر بهترین کام
    خم زلفت ز کارم بند بگشود
    درآمد نیکی و شد هر چه بد بود
    شب هجران من گردید کوتاه
    برآمد یوسف وصل من از چاه
    برستم از شب هجران و محنت
    به بخت من برآمد صبح دولت
    قدم اقبال، در کوی من آورد
    سعادت روی با روی من آورد
    زمان هجر و ناکامی به سر شد
    غمی گر بود از خاطر به در شد
    نکیسا چون فرو خواند این غزل باز
    درآمد باربد دیگر به آواز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha