کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    داد دوشینه مرا هاتف غیبی آواز

    کای بزند تن و طالب خلوتگه راز

    چه قصیر است تو را همت و آمال دراز

    تا بود بسته در مرگ و در رحمت باز

    *****

    حیرتم کز چه بسیج ره عقبی نکنی

    فکر امروزی و اندیشه فردا نکنی

    *****

    ای هما صعوه صفت چند اسیر قفسی

    سر ز بالینهوس باز نگیری نفسی

    هر دمی آرزویی در دل و در سر هوسی

    ترسم از این همه بار به منزل نرسی

    *****

    تا تو درکشور تن ترک تمنا نکنی

    بعبث در صف مردان جهان جا نکنی

    *****

    ای توانگر که تو را فکر تهیدستی نیست

    شام این دار فنا را سحر هستی نیست

    شجر عمر در عاقبت خود نظری وانکنی

    این می‌ حب جهان قابل بدمستی نیست

    *****

    که تو در عاقبت خود نظری وانکنی

    می‌رود قافله عمر و تماشا نکنی

    *****

    حیف از این عمر گرانمایه که نشاخته‌ای

    قدر او را و چنین مفت ز کف باخته‌ای

    تیر تدبیر به صید تن خود آخته‌ای

    مرگ را مصدر افسانه خود ساخته‌ای

    *****

    مگر از سرزنش غیر تو پروا نکنی

    که دوا داری و این درد مداوا نکنی

    *****

    می‌کنی دعوی دانایی و این است عجیب

    که تو را داده چنین شعبده دهر فریب

    او فکنده است بدینسان ز فرازت بنشیب

    گر شوی با خبر از وحشت این دشت مهیب

    *****

    لب در این بادله اصلاً به سخن وانکنی

    به خدا هیچ دگر خنده بی‌جا نکنی

    *****

    آنچنان بایدت از عجز سرافکنده کنی

    کز تواضع همه ابنای جهان بنده کنی

    بیخ و بنیاد حسودان همگی کنده کنی

    ای که بر حاصل ضعیفان جهان خنده کنی

    *****

    ز چه در آینه خویش تماشا نکنی

    ...

    سخت بازال جهان طرح و فاریخته‌ای

    در شهواری و با خاک در آمیخته‌ای

    خاک بر فرق ز غربال عمل بیخته‌ای

    با جهان این سروکاری که تو انگیخته

    *****

    هست معلوم که درک سخن ما نکنی

    گذر از خاک سوی عالم بالا نکنی

    *****

    تا توانی به کسی تهمت بیهوده مبند

    آنچه بر خود نپسندی به کسی هم مپسند

    بر تعجب به تبسم مشو و هرزه مخند

    تا شود نام نکوی تو در آفاق بلند

    *****

    تا ز تلخی چو صدف صبر بدر یا نکنی

    سینه خویش پر از لولو لالا نکنی

    *****

    سر به زانوی غیب چند پی بود و نبود

    چون بود تو نابود از این بود چه سود

    گیرم اندر همه عمر آنچه نبودت همه بود

    باید ین گونه بسر برد در اقلیم وجود

    *****

    که گم اندر دم رفتن سرت از پا نکنی

    نظر حسرت خود گرم به دنیا نکنی

    *****

    تا اسیر من و مائی ز سعادت دوری

    ز وصال همه یاران وطن مهجوری

    با همه ما و منت طعمه مار و موری

    من ندانم بچه امید چنین مغروری

    *****

    که تو با خلق خدا هیچ مدارا نکنی

    خون خلقی بستم ریزی و حاشا نکنی

    *****

    همنشینان تو در خاک سیه خوابیدند

    پای امید به دامان کفن پیچیدند

    هر چه با دست بکشتند همان را چیدند

    همچو (صامت) ثمر کشته خود را دیدند

    *****

    تو ز صورت گذر از چه به معنی نکنی

    جای در چرخ چهارم چو مسیحا نکنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha