غم تو تا نفس باقی است،با من هر نفس بادا
به جز روی گلت دیگر به چشمم خار و خس بادا
خیالم در شب زلفت رود ناگه به عیاری
به شهرستان حسنت نرگس مستت عسس بادا
چو فرزین مهره ی عشق تو را هر کس که کج بازد
اگر شهرخ بود،صد فیل او زیر فرس بادا(۳)
به راه عشق بندد ساربان شوق من محمل
قماش ناله ی دل،ناقه ی او را جرس بادا
فلک روزی مبادا سازد از بند غم آزادم
کمند حلقه ی زلف تو آن دم دادرس بادا
اگر خورشید در پیشت زند لاف از دم خوبی
به گوش مرغ عنقا،هم چو آواز مگس بادا(۴)
ز باغ نظم طغرل جز گل مدح تو گل چیند
جزای او به صد خواری چو بلبل در قفس بادا