زهت کویت بَرَد رونق گلزار را
شهره ی حسنت دَرَد پرده ی اسرار را
زخم فراق تو را هیچ به غیر اجل
چاره نباشد دگر بنده ی ناچار را
بیند اگر برهمن طره ی شبرنگ تو
از خم زلفت کند حلقه ی زنار را
نغمه ی شوقت کند پرده ی مضراب غم
از بم و زیر جنون،زیر و بم تار را
مسند کوی توراست رتبه ی اورنگ جم
کرد قضا قسمتم سایه ی دیوار را
مردنم از رشک به باد صبا گر کند
محرم خاک درت دیده ی اغیار را
باد تو را آفرین طغرل رنگین سخن
بلبل گویا تویی گلشن اشعار را