و هُوَ علی بن عبداللّه بن حسین بن سینا. آن جناب از معارف حکمای اسلام و مقبول عقلای ذوی الافهام است. مولد و منشاء ایشان خطّۀ بلخ بوده و غرۀ عیش همگنان از وی به سلخ تبدّل نموده. در ده سالگی حفظ قرآن و ضبط بسیاری از علوم دینیه و فنون ادبیه حاصل کرد و درهیجده سالگی فارغ التحصیل شد و در نزد امیر نوح سامانی بود. پس از بی سامانی دولت آل سامان به خوارزم شتافت و کمال تعظیم یافت و از آنجا به ابیورد آمد و به جرجان افتاد. امیرقابوس وشمگیر او را توقیر نمود. از آنجا به ری آمد. فخر الدولۀ دیلمی بر عزتش فزود. به همدان رفته، وزارت شمس الدوله پذیرفت. پس از رنجش در خانه پنهان شده بی آنکه نسخهای درنظر باشد. جمیع طبیعیات و الهیات شفا را به تقدیم رسانید. چهارماه در یکی از قلاع همدان محبوس بود و کتاب هدایه و رسالۀ حی بن یقظان و کتاب قولنج را در محبس تصنیف نمود. به اصفهان رفته حکمت علائی را به نام علاء الدوله کاکویه نوشت. شیخ ابوعلی با شیخ ابوسعیدابوالخير نيشابوري معاصربوده ويكديگررا ملاقات نموده اند.بعداز ملاقات از شيخ ابوسعيد پرسیدند که شیخ ابوعلی را چون یافتی. فرمود آنچه من میبینم او میداند و از شیخ ابوعلی پرسیدند که شیخ ابوسعید را چگونه یافتی؟ گفت آنچه من میدانم او میبیند. غرض، آخرالامر شیخ در سنۀ 427 در همدان به مرض قولنج درگذشت. تفصیل حالات و کمالات آن جناب در تواریخ مسطور است و بعضی از حالاتش خود مشهور است. اشعار نیکو از طبع شریفش سر زده. چند رباعی از او نوشته شد:
مِنْ رباعیّاته
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
و آخر به کمال ذرّهای راه نيافت
٭٭٭
تا بادۀ عشق در قدح ریختهاند
با جان و روان بوعلی مهر علی
وندر پی عشق عاشق انگیختهاند
چون شیر و شکر به هم برآمیختهاند
٭٭٭
با این دو سه نادان که چنان میدانند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خرباش که این جماعت از فرط خری
هرکو نه خراست کافرش میخوانند
٭٭٭
کفر چو منی گزاف، آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
٭٭٭
از قعر گلِ سیاه تا اوجِ زحل
کردم همه مشکلات عالم را حل
بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل
هر بند گشوده شد مگر بند اجل
٭٭٭
ای کاش بدانمی که من کیستمی
سرگشته به عالم ز پی چیستمی
گر مقبلم، آسوده و خوش زیستمی
ور نه به هزار دیده بگریستمی
صفحه ابوعلی سینا در گنجینه فارسی