در ازدیاد وجد و اشتداد شوق بر مشرب اهل عرفان و ذوق و اشارت به مراتب عالیهی زبده و برگزیدهی ناس حضرت ابوالفضل العباس سلام اللّه علیه بر سبیل اجمال گوید:
باز لیلی زد به گیسو شانه را
سلسله جنبان شد این دیوانه را
ای هجوم آرنده بر دیوانگان
از چه بر دیوانهتان، آهنگ نیست
او مهیا شد، شما را سنگ نیست
عقل را با عشق، تاب جنگ کو؟
اندرین جا سنگ باید، سنگ کو؟
باز دل افراشت از مستی علم
گشته با شور حسینی، نغمه گر
جانب اصحاب، تازان با خروش
مشکی از آن حقیقت پر، به دوش
کرده از شط یقین، آن مشک پر
مست و عطشان همچو آب آورشتر
تشنهی آبش، حریفان سر بسر
خود ز مجموع حریفان، تشنهتر
برده او بر چرخ بانگ العطش
ای ز شط سوی محیط آورده آب
آب خود را ریختی، واپس شتاب
بیش ازین آبت مریز آبت بریز