در بیان تجلی کردن جمال بیمثال حسینی از روی معنی در آینهی وجود زینب خاتون سلام اللّه علیه و علیها از راه شهود بطور اجمال گوید:
قابل اسرار دید آن سینه را
ملک هستی منهدم یکباره کرد
پردهی پندار او را پاره کرد
معنی اندر لوح صورت، نقش بست
آنچه از جان خاست اندر دل نشست
خیمه زد در ملک جانش شاه غیب
شسته شد ز آب یقینش زنگ ریب
معنی خود را بچشم خویش دید
صورت آینده راه از پیش دید
ذرهیی ز آن، آتش وادی طور
شد عیان در طور جانش رایتی
عین زینب دید زینب را بعین
بلکه با عین حسین عین حسین
طلعت جان را به چشم جسم دید
غیب بین گردید با چشم شهود
خواند بر لوح وفا، نقش عهود
دید تابی در خود و بیتاب شد
دیدهی خورشید بین پر آب شد
دست بیتابی به پیشانی گرفت
آتش اندازد «انا الاعلی» زنان
دید شه لب را بدندان میگزد
کز تو اینجا پرده داری میسزد
رخ ز بیتابی، نمیتابی چرا؟
در حضور دوست، بیتابی چرا؟
کرد خود داری ولی تابش نبود
ظرفیت در خورد آن آبش نبود
خواست تا زینب کند قالب تهی
سایه سان بر پای آن پاک اوفتاد
صیحه زن غش کرد و بر خاک اوفتاد
از رکاب ای شهسوار حق پرست
پای خالی کن که زینب شد ز دست
شد پیاده، بر زمین زانو نهاد
پس در آغوشش نشانید و نشست
دست بر دل زد، دل آوردش بدست
این به آن و آن به این، از راه دل
دیگر اینجا گفتگو را راه نیست
پرده افکندند و کس را راه نیست