در بیان توصیهی آن مقتدای انام و سید و سرور خاص و عام، خواهر خود را از تیمار بیمار خود، اعنی گرامی فرزند و والاامام السید السجاد، زین العابدین(ع) و تفویض بعضی ودایع که بآن حضرت برساند:
پرسشی از حال بیماران کنید
پای تا فرقش گرفتار تب است
سرگران از ذکر یارب یارب ست
رنگش از صفرای سودا، زرد شد
چشم بیماران که تان، فرهماست
اندر اینجا روی صحبت با شماست
هرکه را اینجا دلی بیمار هست
با خبر ز آن نالههای زار هست
میدهد یاد از زمانی، کآن امام
سرور دین، مقتدای خاص و عام
خواهرش را بر سر زانو نشاند
پس گلاب از اشک بر رویش فشاند
گفت ای خواهر چو برگشتی ز راه
هست بیماری مرا در خیمه گاه
بستهی بند ولایش، صد هزار
نالهیی گر در سحرگاهی کند
آن مؤسس، این مقرنس طاق راست
ز آن مروج، انفس و آفاق راست
ز آستین اشکش ز چشمان پاک کن
دور از آن رخساره گرد و خاک کن
عقدهیی گر هست در دل، بگسلش
گر بود بیهوش، باز آرش بهوش
آنچه از لوح ضمیرت جلوه کرد
جلوه ده بر لوح آن سلطان فرد
هرچه نقش صفحهی خاطر مراست
و آنچه ثبت سینهی عاطر مراست
جمله را بر سینهاش، افشاندهام
از الف تا یا، بگوشش خواندهام
این ودیعت را پس از من حامل اوست
بعد من در راه وحدت، کامل اوست
او حسین عهد و من سجاد عصر
من کیم؟ خورشید، او کی؟ آفتاب
در میان بیماری او شد حجاب
بزم وحدت را نمیگنجد دویی
عین هم هستیم مابی کم و کاست
در حقیقت واسطه هم عین ماست
چشم بر میدان گمار ای هوشمند
چون من افتادم، تو او را کن بلند
ده قیام آن قائم بالذات را
شد روان و خون روان از دیده کرد
ذوالجناح عشقش اندر زیر ران
در روش، گامی بدل گامی بجان
گر بظاهر، گامزن در فرش بود
لیک در باطن، روان در عرش بود
در زمین ار چند بودی، ره نورد
دوست را، وارد بقربانگاه شد