در بیان عنان گیری خاتون سراپردهی عظمت و کبریایی حضرت زینب خاتون، سلام اللّه علیها، که آن یکه تاز میدان هویت را، خاتمهی متعلقات بود و شرذمهیی از مراتب و مقامات آن ناموس ربانی و عصمت یزدانی که در عالم تحمل بار محنت، کامل بود و ودیعت مطلقه را واسطه و حامل، بر مذاق عارفان گوید:
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهی چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
باز دل بر عقل میگیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامهی جان میبرد
صبر و طاقت را گریبان می درد
هر زمان هنگامهیی سر میکند
گر کنم منعش، فزونتر میکند
اندرین مطلب، عنان از من گرفت
من ازو گوش، او زبان از من گرفت
کاینقدر در پرده مطلب تا بچند؟
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
مدعی گو کم کن این افسانه را
کار دیوانه، پریشان گفتنست
خشت بر دریا زدن بی حاصلست
مشت بر سندان، نه کار عاقلست
همرهی به، عقل صاحب شرع را
تا ازو جوییم اصل و فرع را
صاحب آن، خواه مرد و خواه زن
خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد
شرط راه آمد، نمودن قطع راه
بر سر رهرو چه معجر چه کلاه