از شجرۀ روح ثمرۀ عشق پدید آمد شجره در کار ثمره شد همانا روح مشتاق آن عاشق صادق در فضای عالم هستی نظرۀ شجره دید ثمرۀ او آتش انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً، آمد ناموس اکبر که جاسوس این معنی است ازولایت خود تفحص آن میکرد بدیدۀ ملکی بدید که آن شجرۀ روح اوست و آن ثمرۀ عشق آن، آتش که ثمره مینماید هم از درخت روح او سر بر زده است از آنست که نه او را میسوزد و نه با او میسازد و آنچه گفتهاند که ازمیوه درخت آمد اما میوه باز بر درخت نیامد برای این معنی گفتهاند یعنی اگر این آتش شجرۀ روح را بسوزد عشق تواند که از نظر رحمت معشوق در فضای قضا شجرۀ دیگر نشاند. اما اگر شجرۀ روح مر ثمره را گم کند زود باشد که صرصر غیرت آن درخت را از بیخ برآرد چون بی ثمره بود دوام وجودش بتجدد مثل او میسر نشود زیرا که شجره را ثمره بباید تا بواسطۀ او بعد عدم او مثل او پدید آید و این معنی بوالعجبست. ای برادر اگر آن شجرۀ روح او نبودی و آن ثمرۀ عشق نبودی خطاب اِنَّنی اَنَااللّه کی درست آمدی زیرا که عشق روا بود که از درخت جان عاشق مر عاشق را بخود خواندو این ندا هم ازو بدو رساند که اِنَّنی اَنَااللّه.
خواهی که سخن ز جان آگه شنوی
و اسرار درونی شهنشه شنوی
کم گرد ز خویش تا تو از هستی خود
بیخود همه اِنَّنی اَنَا اللّه شنوی