عاشق چون با خیال معشوق دست در کمر آرد او را خلوت خوشتر از صحبت درین جهان ودر آن جهان دوزخ بهتر از بهشت، زیرا که در جوار مهجوران خلوت بهتر از آن دست دهد که در جوار مقبولان و این معنی غوری عظیم دارد بپای علم در این فلوات سفر نتوان کرد و بدیدۀ عقل درین جمال نظر نتوان کرد آنکه در سرایمهجوران در درگه اسفل یا حنان یا حنان میگوید او داند که در سرادق آتش نشستن چه راحت دل دارد در عالم دل خود آتشی دارد که نارُ اللّهِ الموقَدَة التّی تَطَلِّعُ عَلَی الاَفْئِدَة.. عبارت از آنست و آتش دوزخ از آن گریزانست او را با آن آتش از آتش دوزخ چه باک:
تخویف من از آتش دوزخ کم کن
چون با تو بدم ز آتشم باکی نیست
عاشق را از دوزخ ترسانیدن چنان بود که پروانۀ دیوانه را به شمع تخویف کردن پروانه در عشق آن میمیرد که یکبار آتش را دربرگیرد او را همان بس بود که یک زمان آتش شود اگرچه زمان دیگرش از راه خاکستری بدر اندازند و نام و نشانش براندازند او ازین باکی ندارد:
پروانه بجان اگرچه آتش گیرد
جز صورت آن خیال او نپذیرد
بر شمع چو عاشقست پروانه بطبع
گرد سر او گردد و پیشتر میرد